ميني بوسي كه از شهر برگشته است! / يادداشتي بر گه‌رمه‌شین /جلیل آهنگرنژاد

 

هنرمند آمده تا دنيا را روايت كند . روايتي گاه تلخ و گاه شيرين ؛ و شاعر در اين ميان ، راوي دردها و رنج هاي بزر گ بشري است . گويي ما مشرقي‌ها، ايراني ها، كوردها بيش از هر چيز خمير مايه ي روحمان را با اندوه‌هاي بزرگ سرشته اند. شايد همان تغبير عارفانه ي «نيستان ازل» را به شكلي ناخود آگاه و جدي تر از همه ي اقوام و ملل پذيرفته ايم . شايد واژه ها ي زخمي درطول تاريخ بيشتر با اين فرهنگ خو گرفته اند . كوهها ، صخره ها ، بلوط ها ، چشمه ها و پريان خيالي شان نيز همخون اين رنج هاي بزرگند .
از همين روست كه هر گاه اثر يا مجموعه آثاري از شاعران كرد مي بينيم ، نا خود آگاه و پيش از گشايش ديباچه هاي آنان ، خود را با نگاهي همراه مي كنيم كه با اين پروسه ي ازلي ابدي احساس خويشاوندي مي كند . شگفتا كه ما از همان ابتدا مجموعه اي پارادوكسيكال از اندو ه و شادماني بوده‌ايم .
اين افراط و تفريط را در رنگ لباس و … در فرهنگ كوردي مي توان به وضوح ديد . اندوهمان دراوج است وهر گاه با طبل شادي نيز همنوا مي شويم به اوج مي رسيم و اين خاص نگاه حسي يك هنرمند در چارچوب قومي است كه كمتر تن به شكست چار چوب‌ها داده است .
شك نمي كنيم كه هر گاه با اين نگاه حسي جهان اطراف را مي نگريم ، زلال ترين تصاوير از دنيايمان را به قضاوت ديگران سپرده ايم وهركه در اين فضاي ويژه قرار بگيرد ، ناخود آگاه تسليم دنيايي فرا عقل مي گردد .
گويي در پيشاتاريخ نشسته ايم و حكايت خطي عريانه هاي انساني را مي شنويم كه امروزه عقل معاش انديش از بيان آن سر باز مي زند .
در دنياي ادبيات كوردي بيش از هر چيز ممكن ، همراه اين گونه نگاه حسي هستيم . شاعر با صميمي ترين بيان درپي افشاي خويش است . افشاي خويشتن خويشي كه مي تواند تعميمي جدي بيابد بر همه ي انسانهاي دور وبر ما ، همه ي انسانهايي كه بي اجازه ي جيب هايشان عاشق مي شوند و بدور از نگاه پاسبانها خودرا به اولين پاسگاه و جدان معرفي مي كنند .
گرمه شين نيز محصول چنين نگاهي است . اگر چه شاعرش با رويكردي كاملاً متفاوت با دنياي شعر فارسي مانوس است ، اما دراين جا انگار مي خواهد به اصل و تبار و ريشه و لحظات حسي گذشته ي خويش و نياكانش برگردد . اين شاعر در همان بدو ورود به گرمه شين متفاوت مي شود با  «راخ»  ،  «هواي هرات» ، بلوك هفت! و آنچه را كه به كارهاي هنري اش در قلمرو زبان رسمي فارسي مربوط است .اين امر شايد محصول رجعتي عميق به خويش است . خويشي كه با حس نو ستالوژيك همخون جدي و غيرقابل انكاري دارد .

انگار ميني بوسي از شهر پس از طي مسافت هاي بسيار و گذر از دنياي مدرن و نيز كوهها و صخره ها و بيابانها مسافري را پياده مي كند با چمداني سنگين و حسي سر شار كه به شوق ديدن ديار قديمي اش دريچه هاي قلبش را گشوده است و از » درو چ هاي « آبادي خيال خوب كودكي و نوجواني برايش دست تكان مي دهند و پرياني پا برهنه به ديدارش مي آيند وكودكي سمج با يك جفت كفش لاستيكي و سر و رويي گرد گرفته به دنبال درب چوبيني مي رود كه از مادري » مزياني « بگيرد . اما روايت انگار مي خواهد بر مدار » تلخ« بگردد و » ياس «…
ا زهمان ابتدا نه ماه و نه ستاره! شوقي براي جلوه گري ندارند . شب با مسافرش هر دو را ويان اندوه مي شوند :
» دلي نيه هلايدن مانگ و هساره ئمشه و «
آرزوي باران ، صداي گرمه شين را غليظ مي كند .دنياي گرمه شين لبريز از درد هاي كوچك و بزرگ است . دردهايي كه با عينك دودي يك مسافر از شهر برگشته ديده نمي شود . بلكه با نگاهي ژرف در ذهن شاعر روايت مي شوند : درد ي اجتماعي كه اين سالها زخمه بر زخم عميق مان مي زند :
» يه بو كز گيس كيه ؟ ئاگر چيه له مال كي ؟
حه يفه خودا ئاگر بچو له زولف و هيورده خال كي ؟ «
گرمه شين ، ص 11
بسامد واژه ها يي همچون : شه و و متفرعات آن ، و فر ، ئاسمان ، ئاگر ، پايز ، سه رده وا و متفرعات آن ، سيه ، په ژاره ، مه رگ و متفرعات آن و … همگي مخاطب را به پيشواز دنياي شاعري مي برند كه در آن گلي نمي شكوفد ، بهاري پايا نمي آيد ولي از گل زخمهاي روح شاعري خبر مي دهد كه حد اقل در چار چو ب اين پنجره ي چوبي دنيا يش فقط يك فصل دارد و آنهم خزان است .
عنوان مجموعه نيز مخاطب را بي هيچ كنكاشي تسليم حزني ناخواسته مي كند . شيون زني كه انگار از پي ساليان تاريخ و صخره هاي جغرافياي زاگرس برخاسته و بر پيشاني اين مجموعه حضوري محسوس دارد با نام مجموعه ابزارهاي اين تسليم اوليه و خلع سلاح ذهني مخاطب است .
درلابلاي هر ورقي انگار زني منتظر است كه از عمق جانش » شين « كند و اگر بر گونه هاي مخاطب حساس اين مجموعه گل اشكي بيشيند قابل پيش بيني است . اگر چه به قول » شلكوفسكي « در اين متن از بند شلوار عبارات مراقبتي نمي شود ( والبته اين نكته را بايد از جسارت شاعر دانست ) اما بيان گيراي اين آثار مخاطب را قانع مي كند كه به وزن و حواشي ديگر گير ندهد و لب لباب كلام و نگاه شاعرانه را بگيرد .
از ديگر نمودهاي هنرمندانه‌ي شاعر گرمه شين حافظه ي تاريخي اوست در چار چوب ايل و تباري كه از جنس صخره و بلوط زاگرس اند . بعلاوه بايد گرمه شين را از حيث اصالت و اژگاني به عنوان سندي مبرهن بر ادب ماناي كردي جنوبي دانست . واژه هايي كه در اين مجموعه جان دوباره يافته اند فراوانند و همين اشعار تضمين كننده ي بقاي اين واژه ها هستند . بي شك بايد به پاس اين حركت كلاه از سر بر آورد و به او احترام كرد ارزش اين امر را زبان شناسان بيش از هر كسي ديگر درك خواهند كرد .

برچسب ها:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *