درون‌زایی فرهنگ‌های ریشه‌دار / به بهانه بزرگداشت استاد ظاهر سارایی

 

فرهنگ، هرگز آفتاب لب بام نیست اما پر فراز و فرود است. گاه با سیلی صورت خود را سرخ نگه می‌دارد و گاه آه در بسط ندارد اما اجاقش همواره روشن است.

انگشت در سوراخ زنبور نمی‌کنم اما لازم است بگویم که در روزگار گسست‌های کلان فرهنگی، زبانی و فکری اتنیکی که گاه به خواست فرادستان صورت می‌گیرد، هنوز کف خیابان‌های جامعه، عالی‌ترین جلوه از نمادها، باورداشت‌ها و آرمان‌های فرهنگی هر قوم و ملتی است. جایی که دولت‌ها همواره سعی کرده‌اند ظرفیت‌های نگاه‌هایی اینچنینی را به سوی خود جلب نمایند و تعریفی دولتی بر اساس ساختارهای سیستماتیک از آن بخواهند.

فرهنگ مرکزیت‌گرا از قرن گذشته به استمرار با نوعی نگرش «نادیده انگارانه»‌ تلاش داشته است موجودیت‌های غیرمرکزی را تخفیف دهد؛ حذف کند و از دایره باورهای ملی خارج نماید و یا حد اقل آن را به عنوان یک ابژه کاملاً در اختیار بگیرد.

«اسلاوی ژیژک» در کتاب خشونت به نوعی «خشونت غیر محسوس سیستمی» اشاره دارد که بر اساس این نگاه می توان به فرایافتی اینچنین رسید: غالباً دولت‌ها و حکومت‌ها بر اساس منافع کلان، به بازتعریف همه ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی می‌رسند. به گونه ای که کف خیابان‌های فرهنگ با بازتعریف‌های دولتی آنان تفاوت‌های اساسی دارد.

روابط فرادستی دولتی با فرهنگ‌هایی که غالباً فرودستی تصور می شوند، همواره چالشی جدی محسوب می‌شده است. سیستم‌های دولتی طی یکصدساله‌ی اخیر تمام تلاش‌شان در این بوده است که با محدودسازی‌ فرهنگ‌های اتنیکی، راه را بر هر گونه گفتمان‌سازی درون‌زا ببندند. محصول چنین رویکردهای غیر سازنده‌ای، تبدیل فرصت‌ها به تهدید و پیامد آن زایش ادبیات چکشی در برخورد با موجودیت‌های غیر قابل انکار بوده است.

در چنین آوردگاهی، فرهنگ‌های ریشه‌دار به نوعی درون‌زایی طبیعی می‌رسند. یکی از شاخه‌های چنین زایش شکوهمندی، نیروهای خلاق انسانی برای پیشبرد امور (غالباً) فرهنگی و اجتماعی است. این گونه نیروها به فراخور دانش، هنر و توانشان در فرایند تولیدات فرهنگی، اثرگذاری در گروه‌های هنری، بازتاب هستندگی المان‌ها، باورها و داشته های تاریخی و … مقبولیت عام فرهنگی می‌یابند و تابلوی وجودیِ خواست و اراده‌ی مردم در حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی می شوند.

ایلام به عنوان یکی از استان‌های مهم مرزنشین در دهه‌های پشت سر همواره از چنین چهره‌هایی خالی نبوده است. چهره‌هایی که گاه در فراز و گاه در فرود همواره گرانیگاه تحولات انسانی فرهنگ در این استان بوده اند. یکی از چنین چهره‌هایی «ظاهر سارایی» است. معلمی شریف، فعال فرهنگی شایسته‌ای که در اکثر سمینارها، نشستها و همایش‌های فرهنگی چند استان همسایه حضوری گرم داشته و دارد، شاعری توانمند که در دو حوزه‌ی زبان فارسی و کوردی آثار ارزشمندی سروده و روایتش از دنیای پیرامون در سالهای پشت سر با شعر «دنیا ته‌مه و دنیا تووز» عالم‌گیر شده و نویسنده‌ای صاحب‌قلم که نقدها و نظرهایش در حوزه ادبیات کوردی در جغرافیای ایلام و فراتر از آن همواره مورد توجه صاحبنظران بوده و به نوعی، ستون معنوی خیمه‌ی ادبیات و فرهنگ کوردی در آن دیار تاریخی است.

نمی توان انکار کرد که در ایلام، نگاه مدیریت فرهنگی به عرصه‌های فرهنگ کوردی، مثبت‌تر از سایر استان‌های غربی است. بویژه طی ده ساله‌ی اخیر با نمونه‌های فراوانی از تعامل سیستم فرهنگیِ استانی با جامعه‌ی هنری کوردی روبرو شده‌ایم. از یک سو مدیران فرهنگی شایسته و از دیگر سو وجود چهره‌های معقول فرهنگی، با کارهایی قابل، نمونه‌هایی موفق از چنین تعاملی را نشان داده‌اند.

امروزه کم نیستند هنرمندانی که در ایلام در عرصه‌ی ادبیات و فرهنگ کوردی به تلاشی چشمگیر مشغولند. بویژه جوان‌ترهایی که در بستری فراهم شده، چشم به قله‌های روشن فردا دارند. بدون شک چنین مسیری را بزرگانی همچون سارایی و همراهان دانشور و اهل ذوقش هموار کرده‌اند و چه بسا در چنین مسیری، دشوارهایی غیر قابل وصف تحمل نموده‌اند تا رود پرخروش فرهنگ کوردی، رها از دست اندازهای سیستماتیک، خروشان‌تر از پیش به راه خود ادامه دهد.
در روزگار گسست‌های کلان فرهنگی، زبانی و فکری اتنیکی که به خواست فرادستان صورت می‌گیرد، ادبیات کوردی پرچمدار کلان‌خواست‌های فرهنگی و اجتماعی است و یکی از پرچمداران راستین چنین جریانی در ادب معاصر کوردی جنوبی، «ظاهر سارایی» است.
بماناد پرتوان و روشنی بخش
جلیل آهنگرنژاد. کرماشان. بهار 1401

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *