یک دور همی بی جان به نام «تجلیل از بزرگان» کرماشان / جلیل آهنگرنژاد

این را دیگر ایراد بنی‌اسرائیلی ندانید!. دو بار شمردیم. آن هم به دقت!. «قبادی» سمت شلوغ تالار را شمرد و من هم سمت دیگر را. تنها 108 نفر به مراسم تجلیل این دو چهره نام آشنای کرماشان آمده بودند. البته حوالی بیست نفری از آنها عوامل برنامه بودند که علی الاجبار بایستی حضور می‌داشتند.
صبح پنج شنبه‌ای از اردیبهشت‌‌ماهی که برای مردم، پر از خبرهای بد بی تدبیری دولت و انفجار قیمت‌ها بود، را افتادیم و خود را به تالار ارشاد در میدان جلیلی کرماشان رساندیم. البته کمی با تاخیر رسیدیم. طبق معمول بایستی از درِ پشتی وارد می‌شدم. همان فضایی که تقریباً در تاریکی فرو می‌رود و تو از آن بالا می‌توانی تمام حرکات و سکنات جنبندگان پایین دستی را ببینی و گاه سری به قصد حیرت بتکانی! و گاه حیرانی‌ات را با دوستی، آشنایی در بغل دستت تقسیم کنی!
سال‌هاست به چنین مراسماتی خو کرده ایم: سرد!، بی‌مایه و بی روح!. پله‌های ورودی پشتیِ تالار را بالا می آییم و با صندلی‌های خالیِ حیرانی روبرو می‌شویم که خالی تر از همیشه، تنها کارشان زُل زدن به کار مردمانی در آن پایین‌دست‌هاست!… اگر زبان می داشتند، چه بد و بیراه‌هایی که به حضار نمی‌گفتند!. اینکه چرا هیچ‌گاه کار به دست کاردان سپرده نشده است؟و …
در انتهای تالار به دنبال گوشه دنجی می‌گردم و براحتی پیدا می‌شود. مراسم شروع شده و «رحیمی زنگنه» با صدایی که انگار از ته چاه بیرون می‌آید، در حال صحبت‌هایی پر از حسرت! است: «چرا این همه شخصیت بزرگ کرماشانی را تجلیل نمی کنیم. مثلاً شیخ علیخان زنگنه را امیر کبیر صفوی می‌گفته‌اند. اما چرا گرامی‌اش نمی‌دارند؟» همچنان در گوشه‌ای نیمه تاریک به رسم همیشگی در سالن نشسته ایم و می‌گوید و می‌شنویم که: «خوشحالم که بعد از چند سال رکود در مدیریت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دوباره حرکت‌هایی شکل گرفته است و به گمان گوینده‌اش دارد رونق می‌گیرد»
عاقلان دانند که مهار شتر را به کدام سمت گرفته است و… توقع چنین صحبت‌هایی را از او ندارم. چه نقدی دارد که بر مدیریت بعد از خود وارد بداند؟! تا بوده همین بوده! چشم مدیریت در این مجموعه فرهنگی تنها گوشه‌هایی از شهر رازآمیز فرهنگ را دیده. آن هم گوشه‌ای که با گوشه‌ی چشم به عنوان فرصت بقای میز به آن نگاه کرده است.
زمان زیادی ندارم و باید به دفتر صدای آزادی برگردم. افرادی دیگر پشت تریبون می‌روند و بازار دوست‌ستایی‌ها گرم‌تر می‌شود. ضمن احترام بسیار به سخنرانان و سخنران‌نمایان، معمولاً این سال‌ها عادت کرده‌ایم به جای سخنرانی علمی، دقیق، حرفه‌ای ، مربوط به موضوع و… به سخنانی از آدم‌های پشت تریبون عادت کنیم که اصولاً برای این کار نیامده‌اند. اگر قرار است کسی را پشت تریبون ببریم، چند روز قبل از او بخواهیم که راجع به موضوع همایش و نشست قرار است سخنرانی کند! و او لاجرم آماده‌تر می‌شود!.
مجریان تخصصی کارآمدی برای برنامه‌های ویژه نداریم. آنها نیز باید خود را برای برنامه های تخصصی مهیا نمایند. کسی که مجری خوبی برای برنامه های مذهبی است، الزاماً چنین توانایی ویژه‌ای برای برنامه‌های دیگر ندارد و مشکل از همین‌جا شروع می‌شود و مخاطب در همین ابتدای چنین برنامه‌هایی می‌فهمد که ساز ناکوکی را باید تا آخر تحمل کند.
از همه مهمتر اتاق‌های فکر چنین برنامه‌هایی است. آنچنان ضعیف و ناکارآمدند که هیچ تصور دقیقی از برنامه و ده‌ها نفری که وقتشان را برای دیدن و شنیدن در چنین مراسماتی می گذارند، ندارند.
چند روز است که با این چالش ذهنی روبرو هستم که: چرا باید مراسم بزرگداشت دو نفر با دو دنیای متفاوت در یک روز و در یک مکان با هم برگزار شود؟ این هم از دسته گل‌های عجیبی است که به هنر ناکارآمدان در این سالهای سرد فرهنگی باید افزود.
هیچ عقل سلیمی چنین اتفاقاتی را نمی پذیرد. مگر اینکه دو هنرمند که گره‌خوردگی‌های فراوان هنری و فرهنگی با هم داشته‌باشند و چندین و چند سال کار مشترک هنری و یا فرهنگی با هم انجام داده باشند و مخاطب به طور ناخودآگاه آنها را در ذهن خود پیوند دهد.
نگاه «گتره‌ای» به فرهنگ، چنین محصولات نارس و ناقصی دارد. وقتی برنامه‌ریز و متولی، نگاهی حرفه‌ای و تخصصی به چنین مقولاتی نداشته باشد، خروجی‌اش همین خواهد بود. نگرانم که چنین نگاهی در حوزه دولتی فرهنگ رواج یابد و در سایر بخش‌ها هم شاهد چنین ندانم‌کاری‌های عجیبی باشیم.
نام دو چهره‌ی پرتلاش شهر چندین بار بر سر زبان تریبونی‌ها تکرار می‌شود. آری امروز روز بزرگداشت استادان خوشنام: اردشیر کشاورز و فرشید یوسفی است. ارشاد کرماشان بر اساس برنامه‌ای که کشوری است و از بالا دیکته شده، برنامه‌ریز و مجری «تجلیل» است. نفس کار خوب است. اما در اجرا همیشه مشکل داشته‌ایم.
ایراد جدی دیگری که بر چنین برنامه‌ای وارد است، عدم هماهنگی و برنامه‌ریزی قوی است. قرار است در چنین تجلیل‌هایی چه خوراکی به مخاطب داده‌شود؟ آیا متولیان، هیچگاه به طور تخصصی به این اندیشیده اند که این گونه برنامه‌ها به فراخور نام و رشته ی کاریِ چهره‌های تجلیل شونده، باید سخنرانان ویژه و در سطح کشوری داشته باشند؟ آیا نمی‌شد از چهره‌های طراز اول تاریخدان و پژوهشگر تاریخ در کشور، کسی را دعوت می‌کردند تا با نام و قدم و سخنش سطح برنامه را ارتقا می‌داد؟
همین کرماشانی که به این روزهای فلاکت‌بار افتاده، ده‌ها چهره‌ی نام آورِ کشوری دارد. یکی دو تن از آنها را می‌شد با احترام به زادگاهشان دعوت کرد تا هم آنان احساس کنند که در شهر خود غریب نیستند و هم مردمان اهل فرهنگ این شهر و دیار همراه و همدل، با شوق وافر چنین سالن‌هایی را با نفس خود گرم می‌کردند و آن وقت منِ روزنامه نگار سیل جمعیتی را گزارش می‌کردم که مایه حیرت می‌شد.
خوراک کاغذین نیز باید در این نشست، ارائه می‌کردند. بولتن یا ویژه نامه‌هایی با قلم صاحب‌قلمان استان و فراتر از آن آماده و تکثیر می‌کردند و در اختیار مخاطبان قرار می‌دادند. این کار می‌توانست مجموعه‌ای از جامعه‌ی الیت را درگیر کند و مشارکت به بدنه‌ی فرهنگی، اجتماعی و… کشیده شود و هر صاحب‌قلمی به احساس و ادای تکلیف وادار نماید.
می‌شد از جامعه رسانه‌ای استان بخواهند که با اطلاع‌رسانی وسیع و مؤثر، لایه‌های اجتماعی را نیز به سوی چنین فضایی بکشاند و خود نیز در غنای برنامه تلاش کنند تا عدم استقبال از چنین برنامه‌هایی را شاهد نباشیم.
رسانه‌های استانی برای امور فرهنگی و اجتماعی، پتانسیل قوی و ارزشنمدی هستند که اگر با درایت مدیریت مجرب به تلاش و تکاپوی فرهنگی فراخوانده شوند، حاضرند برای اعتلای کرماشان بزرگ با تمام وجود همراهی نمایند. اما دریغا که هیچگاه چنین پتانسیل‌هایی در این استان برای همراهی با توسعه ی استانی به کار گرفته نشده‌اند.
شاید تنها پاسخ متولیان به چنین برداشتهایی در این نوشتار، نبود تمکن مالی باشد. گفته‌اند: «یا مکن با پیلبانان دوستی، یا بنا کن خانه ای در خورد پیل». اگر تمکن مالی وجود ندارد، به صراحت می‌گویم: عملاً نشان ضعف مدیریت فرهنگی است. مدیر توانمند باید به هر شکل ممکن بتواند هزینه‌های مراسماتش را تأمین نماید.
چانه‌زنی با بالادستی‌ها و فراخواندن حامیان غیر دولتیِ فرهنگ، دو مسیر عمده و حتی شاهراه برای اجرای پرونده‌های اجراییِ فرهنگی است. همانطوری که در عرصه آموزش و پرورش دهه‌های متمادی است که خیرین مدرسه‌ساز داریم می‌ توانیم مسیر خیرین را به کارهای فرهنگی هم باز کنیم. آیا عزمی و همتی برای چنین اقداماتی وجود دارد؟ مایه شرمساری است وقتی از بزرگی تجلیل می‌شود، نشود هدیه ای قابل به او داد و اگر به نازل ترین شکل هم می‌خواهند هدیه ای به او بدهند، بگویند در صورت تأمین بودجه، چنین اتفاقی خواهد افتاد…
صد و هشت نفر آمده بودند. بیست نفری از آنها عوامل برنامه بودند که علی الاجبار بایستی حضور می‌داشتند. برای مراسمی که در آن دو تن از چهره های صاحب نام استان قرار است تجلیل شوند. نمی‌دانم چقدر خود این دو انسان ارزشمند، راضی به برپایی چنین مراسم نازلی بودند؟ اما وقتی بستر کار به شکلی حرفه‌ای و مقبول آماده نیست، ای کاش بزرگان فرهنگِ شهر، تن به چنین تجلیل‌هایی ندهند…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *