غزال غزل‌نوش آواز من / تارا رحیمی

 

 

مادر همواره با ترانه و لالایی دمساز است و انگار این همبستگی کلمات و آواها در ذهن مادر ریشه ای ازلی و حیاتی ابدی دارد. بویژه وقتی او شاعر و ترانه‌سرا باشد، این ترقص واژه و صدا، طعم دیگری دارد. خانم تارا رحیمی که دانش آموخته دکترای روانشناسی است، از شاعران خوش ذوق استان است که مصداق خوبی برای جملات بالاست. نمونه ای از کارش را با هم می خوانیم:

برای دخترم ترانه و باباش

توی خواب نازی گل ناز من
غزال غزل‌نوش آواز من
صدات مث دیوان شعر تره
خریدار دردت فقط مادره
تو اعجاز عشقی تو روح منی
تو قلبی که تُو سینه‌‌ام می‌زنی
لبات اصل شاتوت شیرازیه
خدامونم از خلقتت راضیه
دلت مثل بابا پر از گرمیه
مث اون تو چشمات عجب شرمیه!
موات رنگ خورشید و ابریشمه
بگم هر چی از خوشگلیتم کمه
تمام جهان نذر را رفتنت
پره جونم از بوی خوب تنت
چشات خوابه لالا لِ لالا بگم؟
برات قصه‌ از آشناها بگم؟
بیا حاصل عشق من به یه مرد
بیا تا بگم عشق با من چه کرد؟
جهانم پر از غصه و درد بود
زمان مرده بود و زمین سرد بود
تردمیل دنیا، رسیدن نداشت
خزون از دلم میل رفتن نداشت
تو کرمان جانم تب مرگ بود
دلم تیکه تیکه مث ارگ بود
توی هر زمینی که دل کاشتم
تو فصل درو غصه برداشتم
یه مرد اومد از ناکجا سمت من
همه صبح و شامم بهاری شدن
همه تلخیامو تحمل کنه
توی شوره زار دلم گل کنه
قلم عشق بود و بامش امید
صبورانه ناز منو می کشید
برام حرف می زد موامو می بافت
به آهستگی قصر و رؤیامو ساخت
نگاش مهربون و دلش زنده بود
دلش پر ز امید آینده بود
«من» و مرد قصه دگر «ما» شدیم
پر از آرزوهای زیبا شدیم
توی آسمونم ستاره شده
برام مثل عمر دوباره شده
تمام توانم واسه بودنه
چه خوشحالم از اینکه سهم منه
واسه زخم کاری مداوا شده
و خوشحال از اینه که بابا شده
لِ لا دخترم لا ل لا لا لِ لا
تو آغوشمی چی بخوام از خدا
صفای گلستان و گلشن تویی
پریزاد قصه که میگن تویی

برچسب ها:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *