آورندگان شعر دشوار  / حاشيه‌اي بر  طعم روزهاي نيامده  اثر جليل آهنگرنژاد / به قلم: لطيف عمران پور

 

 

در فاصله‌اي كمتر از دو بهار، رخدادهاي جالبي در ساحت شعر اين سامان پديد آمده است. انتشار چند كتاب شعر، نشر يكي دو ويژه نامه و دست به قلم شدن خيلي از حضرات و حاشيه‌هاي زياد از جمله ي اينهاست. مگر مي شود كه چشم خود را به روي اين همه منظره‌ها بست !؟

اكنون ابتداي دهه‌ي هشتاد آشفته‌تر از هر دهه‌ي ديگري است كه البته سهم شاعران كرمانشاه در اين پيشامدها كم نيست. بسياري ازجناح ها پر رنگ تر شده وباند ها مخوف تر از گذشته‌اند و در اين آشفته بازار و نفي زمين و زمان هر كسي در صدد كشف قاره‌ي ديگري است.

اكنون سر هر گذر، جماعت شاعر «لژ» ‌زده اند .خدا را شكر ! ما كه بخيل نيستيم چرا بايد كفران نعمت كرد ؟بايد هورا كشيد !. ما به اندازه‌ي يكي از كشورهاي حاشيه‌ي خليخ فارس شاعر مصرف كننده داريم كه هيچ سهمي در توليد هنر ندارند و منتظر نشسته اند تا فراخواني بيايد. آن وقت براي يك جايزه‌ي مختصر حدود چهارده الي پانزده هزارقطعه شعر ارسال مي شود.

من فكر مي كنم وفور اين همه شاعر از نشانه‌هاي ظهور است. يا به عبارتي ديگر ما در عصر آخر زمان به سر مي بريم. بگذريم چرا بايد در كنار پرداختن به چهره‌هاي ريشه دار تر اين حوالي، جوانها را آزار داد !؟ سرگذشت عجيبي دارد اين شعر دشوار.

همه چيز به اوايل دهه‌ي هفتاد يا به عبارتي دقيق تر به سال 1373برمي‌گردد. در اين سال يكي از چهره‌هاي موجه شعر معاصرايران و از پايه گذران نقد جديد فارسي « دكتر رضا براهني » كتاب «خطاب به پروانه‌ها» و مانيفست « چرا ديگر شاعر نيمايي نيستم »‌ را انتشارداد و در آن دو شاعر آونگارد يعني: « نيما » و « شاملو »‌را توضيح داد و تعقيد هاي نيما را از نگاه شاملو و خلاء هاي شاملو را از زاويه‌ي ديد خود تشريح كرد و آنگاه انشعاب زد، يعني گفت: ‌راه ما جداست و بحث كارگاههاي شعري پيش آمد و عضويت فوج فوج آدمهايي كه هنر پيشه نشده بودند در اين لژهاي فراماسونري و زير زمينهاي آنچناني پيش آمد.

از عجايب روزگار اينكه: عده‌اي شاعر با شامورتي بازي ! و گريم چهره و رنگ مو اين جريان را به نفع خود مصادره كردند و به ياري گروهي از مادينه‌هاي پايتخت كودتا كردند. آدم به ياد تعبير نيچه مي افتد كه گفته بود: « شگفتا با تولد هر نوزادي چه مايه … به دنيا مي آيد!‌. كار به جايي رسيد كه صداي براهني از ولايت فرنگ درآمد كه اين حضرت «باباچاهي » از مخالفان سرسخت بچه‌هاي كارگاه من و افكار ما بوده است. حالا با مقدار زيادي ! تقلب به ميدان آمده و ما او را نمي شناسيم .

جالب آنكه تا اين لحظه بابا چاهي به روي مبارك خود نياورده ولي نگاهي به كتابهاي او ازهفتاد و سه به بعد مي تواند خيلي از چيزها را بگويد. از اين زمان به بعد، بحث تعرض به نحو و ساختار شكني و تغيير شناسه ها و تعليق و روايت گريزي و هزار كوفت و زهر مار ديگر پيش آمد. البته بايد انصاف داد و از ترجمه هاي « بابك احمدي » نبايد غافل بود كه به سهم خود اين بحث ها ( سفيدي هاي متن و…) و آراي زبانشناسان را رواج داد و نهايتا هرمنوتيك و تاويل و گسترش متن پيش آمد كه سعي ما در اينجا اين گونه است كه اين متنهارا «متن دشوار » بناميم.

كاري به ابعاد فكري « براهني » و « احمدي » نداريم ولي اين دو از دانش آموختگان داراي پشتوانه‌اند و در مورد براهني بايد گفت: علاوه بر تسلط بر ادبيات كلاسيك، شعر صد سال اخير ايران در چنگ اوست. نمي شود اينها را با جوانهايي كه تازه راه افتاده اند و نسبت به همه‌ چيز بيگانه‌اند، ‌مقايسه كرد. يك وقتي فرياد زديم كه اين گوساله‌ي سامري را نقد كنيد و به خاطر حرفهاي مفتي كه زده از او ماليات بگيريد ولي در عوض عده‌ي زيادي كه نه حجمي بودند و نه موجي كاسه‌ي داغ تر از آش شدند و در عوض حمايت از علي دايي ! طرفدار دو آتشه‌ي اين شعبده باز شدند !!به هر روي، شعر دشوار پديد آمد و مدت زيادي به چنگ خانمها افتاد.

جالب تر آن كه هم براهني و هم ديگران از نخستين ها كه ياد كردند، فقط جماعت نسوان را ديدند و شعر آنان را مثال زدند. سپس كپي دسته چندم آنها به كرمانشاه آمد .با اندكي دقت مي توانيد اين نقل وانتقال ( سند) را با چند واسطه ببينيد. البته من به شكلك درآوردنهاي مضحك و ساختگي عده‌اي ساده كاري ندارم كه نشستند دورهم و مكتب ادبي ساختند و شبنامه پخش كردند .

در يك كلام، بدنه‌ي اصلي شعر ميانسال و جوان كرمانشاه در دو حوزه‌ي نئوكلاسيك و شعر دشوار به ترتيب اثرگذاري عبارتند از :‌الف: در حوزه‌ي نئوكلاسيك: محمد سعيد ميرزايي، اصغر عظيمي مهر، بابك دولتي، جليل آهنگرن‍ژاد ،‌رضا حساس ،‌محمد ويسي و …البته جايگاه بيژن ارژن در رباعي جايگاه ممتازيست و شعرها و حرف هاي زيادي براي گفتن دارند و تاثيرگذار بوده اند كه اي كاش در جاي خاصي قضاوت شوند. در ميان خانمها شعرهاي قبادي، درخشنده و ناظري را نبايد فراموش كرد.

ب: در حوزه‌ي شعر دشوار: كورش همه خاني، عبدالرضا رادقر، حسن نجار، ‌فرياد شيري، جليل آهنگرنژاد، علي الفتي و يكي دو جوان ديگر .در اين بين، ما كاري به شعر پيرمردها نداريم و اهل فن بايد در مجالي ديگر به آنها بپردازند.

منهاي بحث پيرمردها اجازه بدهيد مابقي شعر جوان و ميانسال را شعرهايي متوسط يا بي خطر و يا در همان حوزه‌ي شعر امور تربيتي بدانيم .وقتي صحبت از نحوه‌ي شكل گيري ماجراست، بايد ريشه ها را توضيح داد. شايد عده‌اي خرده بگيرند و حرفهايي بزنند ولي با انسان پارانويا كه نمي شود قصه‌ي ليلي گفت و تشبيه و ايهام به كار برد !. «

«همه خاني » و «نجار» از نخستين ها بودند در حوزه‌ي شعر جديد. ولو به صورت ابتدايي آن. چرا كه بايستي حق تقدم را رعايت كرد. وقتي نجار شعرهايش را براي حقوقي و شاملو گفت و با مركز حشر و نشر داشت ،‌خيلي از اين جماعت اصلا در وادي شعر نبودند.

شايد در كلوبهاي ورزشي بودند و يا …حتا كسي مثل فرياد شيري كه او را از عقلاي قوم مي دانم و براي شعرهاي تازه‌اش احترام قائلم، براي نجار شعر مي گفت. اين حرفها را داخل پرانتز گفتم ! در اينجا كاري به شعر نجار نداريم كه بخواهيم تاييد يا رد كنيم. ولي يك سوال آزارمان مي دهد و آن اينكه: نجار اكنون كجاست ؟

شايد همين سوال را فردا در مورد خانمها و آقايان امروزي بپرسند. «‌جليل » با انتشار « طعم روزهاي نيامده » يك بار ديگر خود را در كانون توجه شاعران قرارداده است. ديديم كه پاره‌اي از دوستان مطالبي نوشتند راجع به اين اثر و البته گروه پر مدعاي ديگري با لبخندي تلخ بر لب، بر آن سرند كه به توطئه ي سكوتش بگذرانند و…اين جماعت شاعر پيشه‌ي متوهم خيال مي كنند كه زمين و زمان بر مدار ايشان مي‌چرخد يا به عبارتي بهتر هنوز دچار « ايگوسنتريك نوع

آهنگرنژاد متعلق به شاعران دهه‌ي هفتاد است با شناختي عميق از شعر كلاسيك و شعر دشوار مومنانه پيش از اين « نرمه‌واران » را منتشر كرد و خواست تا بر سر فرهنگ و زبان مادري ‌اش پاي بفشرد .بر خلاف كساني ديگر كه در كنگره‌اي كه دوره‌ي پانزدهم‌ آن است، بيست بار شركت مي كنند تا نهايتا پذيرفته شوند.

آنگاه عينك دودي مي زنند و ايلياتي بودن خود را در سايه‌ي چند شعر متوسط فراموش مي كنند. راجع به حوزه تاثير« نرمه واران » اكنون ارزيابي دقيقي در دست نداريم (البته اين كتاب آماده‌ي چاپ دوم است ) ولي نتيجه هر چه بوده از ورود به اين بحث پرهيز مي كنم. بيچاره ادبيات كردي كه از طرف بعضي از چهره‌ها به يك مشت واژه‌ حول محور سياه چادر و مشك و ياد ايل و… محدود شده است. از سوي ديگر از جانب عده‌اي از پارسي گويان كرد به نفع خود مصادره شده و پاره‌اي كه به خيال خود ژست روشنفكري گرفته‌اند، هر كجا رفتند، در مقابل ترك و بلوچ و فارس فرياد زدند كه من كردم و شلوار كردي پوشيده‌ام و بلوط چيده‌ام و كلي بومي مآبي و مظلوميت نمايي … بعد از آن جماعت به هواي پرداختن به خرده فرهنگها شعر آن مشت آدم را چاپ كردند كه البته بود و نبودشان تاثيري بر ادبيات غني كرد نداشته است.

جليل پيداست كه نگاهش به ادبيات كردي جدي است چه در نرمه واران و چه در شعرهاي سپيد بعد از آن و استفاده از فضاهاي كمترتجربه شده‌ي اين زبان و چه در « طعم روزهاي نيامده »‌ با آن بسامد بالاي واژه هاي بومي در كنار اساطير كه به زبان شاعر غناي ويژه بخشيده است .

به هر حال «طعم روزهاي نيامده » تا اين لحظه جدي ترين كتاب شعر اوست. هر چند تاريخ بعضي از شعرها ذكر نشده‌است. شاعر در اين دفتر تلويحا مي گويد كه ذائقه‌ي شعري فرداي اين سامان، شعرهاي دشوار اوست.

مجموعه‌اي شامل 66 شعر و در دو بخش كلي. دفتر اول «‌فرشته‌اي كردي پوش » شامل چند شعر دشوار و دفتر دوم « خوابهاي ناشناس »‌ حاوي غزلهاي او .البته به طور ويژه در چند غزل خاص با نگارشي متفاوت و تغيير در وزن غزل .

شاعر، معصومانه شعرهايش را به پسرانش « كاوه » و « آرش » تقديم مي كند و مي‌خواهد ميراث او باشد براي اين اسامي خاص. و اين رمانتيك ترين بخش كار است. شايد نسل فردا و نسل روزهاي نيامده احتياجي به اين ميراث نداشته باشند و برگردند به همان پوستين كهنه‌اي كه امثال« اخوان» براي پسران فرداي نيامده به ارث گذاشته‌اند .

جليل هم از نظر محتوا و هم از نظر فرم بر آن سر است كه مولفه‌هاي شعر دشوار را رعايت كند و به ديگران توصيه نمايد. دغدغه‌ي شاعر در ابتداي دهه‌ي هشتاد رسيدن به شعري غير خطي و ساختار شكن است و تاكيد بر ظرفيتهاي زباني و سپيدي متن هم از اين رهگذر است كه شاعر زباني پر تنش و پرخاشگر را بر شعري بي خطر و تصويرمدار ترجيح مي دهد.

مخاطب حداقل در چند شعر خاص او اين تكنيك ها و جابجايي متن را مي بيند. شعري كه در چند بار قرائت افشا نمي‌شود و مثل سنگي كه در تالاب ذهن مي افتد ،دايره پشت دايره ونيز تداعي و تاويل و گسترش متن ايجاد مي كند. شاعر پيداست هر جا مي رود آنجا را آشفته مي خواهد :

آقا

مي شود از اين قطار پياده شد ؟

بي اجازه‌ي قانون اساسي پرندگان حاشيه‌ي « سيمره »

A»‌مي باشند .

سر گنجشك امروز را بريده‌ام. از شعر: با اجازه‌ي جن هاي جهان ( ص 25)

اين عطش و بيقراري فرو نمي نشيند چه در غزل و چه در شعرهاي ديگر شاعر. شايد امتياز او بر ديگران پشتوانه‌ي وي در شعرهاي نئوكلاسيكش باشد .امتيازي كه خيلي ها ندارند و پاشنه‌ي آشيل كارهايشان هم اين مسئله است. در يك نگاه دقيق تر « طعم روزهاي نيامده » ‌داراي دو فصل نيست. مي شود از دل اين دو فصل پاره‌اي از شعرها را در يك رديف قرار داد. همان كاري كه من كرده‌ام و اين بخش از كارهاي او را در بخش اول به انضمام چند غزل خاص، شعر دشوار ناميده‌ام .

در دفتر اول: شعرهاي: پشه‌اي بر سطر ايوب پياده مي شود (ص7) لطفا ادامه را بدهيد( ص9) صفر زخمي « ص13» روي اين همينٍِِ زمين « ص17» فرشته‌اي با لباس كردي « ص21 » طعم روزهاي نيامده« ص23 » و با اجازه‌ي جن هاي جهان «ص 25» را نمونه‌هاي شعر دشوار مي ناميم. شعرهايي كه روايت گريز هنجار شكن اند. در عين حال با زباني پر تنش و پازل مانند از نظر فرم و محتوا داراي طنزي سياهند با دهن كجي به بسياري از پارامترها.

دفتر دوم را كه شامل غزل هاي اوست مي شود رفرمي در غزل و نقطه‌ي عطفي دانست كه نشان مي دهد غزل علي رغم كوشش هاي موفق چهره‌هاي پيشروتر همچنان قالبي زنده و پر مخاطب است. غزل هاي: ‌روح آهنگري اساطيري« ص83» تا مي نويسم تيرگي« ص87» و سلام ساده‌ي قشنگ داراي نگارشي متفاوتند مخصوصا غزل: « تا مي نويسم تيرگي » ( ص 87 )غزلي قابل تامل و تاثيرگذار است. البته منهاي افراط كاري در زبان و بيتهاي پاياني آن.

نكته‌ي جالب آن كه در پاره‌اي از غزل ها از جمله :‌غزل« خوابهاي ناشناس » شاعر تساوي مصراعها را حتا در يك قالب رسمي بر نمي تابد و بعضي از ركنها را اضافه مي آورد: شبي كه لحظه‌هاي كرم خورده‌اش به روي هم لميده‌اند( ص 85)كه در اينجا يك مفاعلن در وزن كلي غزل نمي گنجد ولي شاعر در ابتكاري جالب اين نحوه‌ي نگاه را هم برنمي تابد كه در چند جاي ديگر نيز تكرار شده ‌است و مي‌رساند كه جليل سر آرام و قرار ندارد.

غزل هاي اين مجموعه علاوه بر زباني نو داراي دو ويژگي اند: تغيير در نگارش غزل و تعرض به وزن. البته شاعر چند غزل هم در ژانر وحشت دارد: جهان شب بود و..(.ص97) گيس شوم شبي …(ص105 ) و ناگهان شبيه مرگ (ص125) در بين غزلهاي اين دفتر چند غزل عاشقانه و صميمي هم يافت مي شود از جمله: ‌شاپرك( ص103) سنگهاي بي سبب (ص 107 ) قصه‌ي پرندگي( ص 121) وغزل ايستگاه چندم ( ص 127 )‌ كه قابل تامل اند و بقيه‌ي غزل هاي شاعر را مي توان كارهايي معمولي دانست. چه جاي ملال اگر در يك مجموعه چند غزل آوانگارد و دشوار ببيني آن هم در هواي بسته‌ي اين فضا.

در يك نگاه كلي اين مجموعه را مي توان اثري جدي دانست كه تاثير گذارخواهد بود. هر چند پاره اي از كارهاي او را ولو در شعر هاي دشوارنمي پسندم. ازجمله ترور كلمات و به هم ريختگي ساختار جمله ها در اين بندها :استخوان تكانرا مي خورد /من در استخوان مي ريزد( ص 10 و يا تكرار واژه‌ي « رو » در اين بيت: رو رو ررو رو رو ررو رو رو ررو رو…( ص88كه آنرا فاقد توجيه زيبايي شناختي مي دانم ولي به هر حال «‌گر تو نمي پسندي، تغيير كن قضا را »‌.

در مواردي نشستم و بعضي از بندها و واژه ها را خط زدم آن وقت از كتاب لذت بيشتري بردم .نكته‌ي جالب آنكه يكي از منتقدان در شعر « كمي الوند لازم است »، دنبال تفسير سمبليك و اجتماعي بوده حال آنكه اين شعر به اعتقاد راقم اين سطور اثري رئال و از عاشقانه‌هاي شاعر است و بسياري از سر نخها در اين شعر ما را به اين موضوع مي رساند. بگذريم كه شعر سمبليك ايران در دهه‌ي سي پا گرفت و در اواسط دهه‌ي پنجاه به پايان رسيد. شعر دشوار هر چه باشد، و هر توجيهي كه داشته باشد متعلق به توده‌ي مردم نيست بلكه در بعضي موارد متعلق به محافلي خاص است كه شايد تافته‌ي جدا بافته‌اند :

در ماقبل تاريخ

طبقه‌ي چهارم آپارتمانهاي زمين

بوي كركس داده بود } ص9

فضا بشدت ذهني و اجزاي كلام پراكنده‌اند به عبارتي بهتر، مردم با يك موجود مريخي مواجه‌اند كه اين نه يك امتياز خاص كه تهديدي دراز مدت است .آيا كاربرد وسيع واژه هاي خاص و ارجاعات برون متني با اساطير مي تواند اين متن ها را به ميان مردم ببرد ؟ وفور كلماني مانند: « سوشيانت » « نمرود »، « قاهره »، «‌ايوب » و… بسياري از واژه هاي كردي آيا چيزي به مخاطب مي دهد ؟! بايد گفت كه توجه شاعر به ميتولوژي عميق نيست. همينطور استخدام مفاهيم بومي چنگ زدني بيش نيست آن هم به تكيه گاه و فرهنگي كه در عين حال به آن چسبيده به انكار و هجو آن هم نشسته است. هويتي كه مثل بختك، شاعر را دنبال مي كند .

طنز سياه و گزنده‌ي شاعر و دهن كجي او به زندگي شهري در بسياري از موارد او را پرخاشگر مي‌كند. مثل همان شعر كه فروغ گفت كه ناسنامه‌ام را گرفته‌ام و جزو تمدن شده‌ام و آن هورا كشيدن هاي دردمندانه !. نكته‌ي قابل توجه تكرار موتيف فرشته‌است در لباس هاي مختلف و در زمانهاي تفاوت كه مي تواند سر نخي باشد براي آنها كه دنبال تاويل متن اند و مي‌خواهند بدانند « آنيماي» شعر آهنگرنژاد چگونه در سطح اين متن هاي پر تنش شناور است؟!

هر چند كه شاعر، خود مي داند «‌اين جاده‌ِ مدرن او را به خاطرات سرزمينش نمي رساند، بيقراري و عطش شاعر پايان ناپذير است و بايد گفت: جماعت ! صدايي متفاوت به ميدان آمده‌است !.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *