هیچ قُرصی، کلمه را آرام نمی‌کند! یادداشتی بر مجموعه شعر کوردی«ئه‌وکلیان» اثر سمیه فلاحی

 

 

جلیل آهنگرنژاد: عباس معروفی در «سمفونی مردگان» می‌گوید: من خوب می‌دانم که زندگی، یکسر! صحنه‌ی بازی است. اما بدان! که همه برای بازی‌های حقیر آفریده نشده‌اند.» در روزگاری که «خوداظهاری‌»های افراطیِ جمعی سطحی! در فضای مجازی، مجال تنفس در هوای پاک ادبی را از جویندگان معادن ناب هنر گرفته‌اند، چشمه‌های جوشان ادبیات ذوقی کوردی در مسیری دیگر با شناختی عمیق از هنر، به تکاپوی طبیعی خود مشغولند.

با نگاهی به پیشینه‌ی ادبیات کوردی در کرماشان و ایلام می‌توان چنین گزاره‌ای را پیش روی مخاطب نهاد: شعر زنان در حوزه‌ی کوردی جنوبی تا سال‌های اکنون حرف‌های تازه‌ای برای گفتن نداشته است. تنها فروغ چند شعر متوسط و یا تلاش شاعرانه‌ی چند صاحبذوق، توانسته شمعی را به یاد ادبیات زنان در این جغرافیا روشن نماید.

اما حرکت‌های  جسورانه‌ای که انگار برای بازی‌های بزرگ آفریده شده اند، دارند به این فضای تقریباً راکد، جانی دوباره می بخشند. «اتفاقی» که صاحب این قلم امیدوار است به «جریان» تبدیل شود و راه تازه‌ای را پیش روی روندگانش بگذارد.  هوش هنری، ژرف‌نگری، جسارت‌های زبانی و فکری، رها شدن از پوسته‌های پیدا و پنهان سُنت و… می‌تواند چنین رهاوردی را برای شاعران مستعد و  نوجو به ارمغان بیاورد.

بهانه‌ی این یادداشت، انتشار مجموعه شعری از «سمیه فلاحی» از سوی نشر «باشور» است؛ شاعری که نامش می‌تواند با سطرهای پیشین، همخون باشد. او را تنها با کتاب «ئه‌وکلیان» و یک ترجمه‌ی متوسط می‌شناسم و خوبی کار، همین‌جاست که این متن، قضاوتی محسوس یا نامحسوس درباره‌ی دیگر وجوه شخصیتی شاعرش ندارد.

نام مجموعه شعر فلاحی با زخم آمیخته است. زخمی که با حادثه‌ یا حادثه‌هایی تازه می‌شود: «ئه‌وکلیان» می‌تواند هر مخاطبی را با دوگانه‌ی اندوه بزرگ و آرزوی بزرگ روبرو کند. ما در سرزمینی زندگی می‌کنیم که لبالب از چنین دوگانه‌هایی است. زخم، «کلان‌موضوع»ی است که ذهن بسیاری از فلاسفه و هنرمندان را به خود مشغول ساخته است.

فیلسوف فرانسوی «آلن بدیو» می‌نویسد: هر فیلسوفی در زندگی به یک سوال پاسخ می‌دهد: «کدام زخم بود که خواستم درمانش کنم؟».  نیچه نیز نگاهی منحصربفرد به زخم دارد. در دیباچه‌‌ی زیبای «فلسفیدن با پتک» می‌گوید: «جنگ‌آوری همواره شگردِ بزرگِ جان‌هایی ست، بسی به درون گراییده و به ژرفی رسیده. در زخم زدن نیز نیرویِ شفابخش هست…»

آیا «ئه‌وکلیان» می تواند ما را به چنین نگاه عمیقی مؤمن سازد؟ آیا ئه‌وکلیانِ شاعر از جنس همین نگاه‌های فلسفی است؟! کتاب را با هم ورق می‌زنیم. شاعر در صفحه‌ی 53 این مجموعه، شعری با عنوان «باوش کوتم ده ئه‌وکلیان» آورده است:

ت که‌ل کارت ئه‌وکلانن منه‌

وه‌ که‌له‌مه‌یلت

ک تک تک خۊن دێان تکێ

وه‌ ده‌نگت

ک ئاگره‌ و

ها ده‌س وا

جوور یه‌کم سووز سه‌رده‌وا

هه‌رچگه‌ ژان بێ سه‌ره‌نۊنه‌

سه‌ره‌و خاون که‌یت و

م ده‌ بان ئاخر پله‌یل دنیا

چمه‌ڕێت وسامه‌

تا باوش بکوتم ده‌ ئه‌وکلیان (ئه‌وکلیان ص 53)

یک شعر عاطفی که به نقطه‌ای غیر منتظره ختم می‌شود: شاعر منتظر کسی است. با انتظاری طولانی تا پایان دنیا که بر بلندای آخرین پله ای بایستد و کسی برسد تا او زخم تازه شده‌اش! را در آغوش بکشد.  همین سطر پایانی است که شاعر را از هنجارهای عادت شده‌ی ادبی می رهاند و با در آغوش کشیدن زخمی تازه به نوعی رستگاری شعری می‌رساند.

در شعر دیگری نیز سایه‌ای از همین نگاه، قابل لمس است؛ شعری که با نام «که‌له‌مه»بر پیشانی، دوباره زخم‌های تازه‌ای را پیش روی مخاطب باز می‌گذارد.  «کلمه» یا کلیمه از آن دست واژه هایی است که در میان کوردان جنوبی، سفیدی‌های متن متفاوتی دارد. در گفتار عادی، وقتی کودکی چاقویی به دست می‌گیرد تا اسباب‌بازی‌اش را بسازد، مادر به او هشدار می دهد: «رووله که‌له‌مه‌ێگ نه‌خه‌یده خوه‌د!».

گاه‌ نیز معنای مجازی‌تری به‌ خود می گیرد. فردی که‌ سربه‌‌راه‌ نیست و از هنجارها و برساخته‌های اجتماعی می‌گریزد، به او می‌گویند: «که‌له‌مه‌ێگه‌!».  به گمانم در ناخوداگاه شاعر هم برخی از این مفاهیم وجود داشته که چنین تصویری را آفریده است:

بۊته‌ که‌له‌مه‌ و

که‌فتی ده‌ ده‌مم

هۊچ قورسێ

که‌له‌مه‌ ئارامه‌و نیه‌که‌ێگ… (ئه‌وکلیان، ص29 )

یا :

…ئاگرێ

ک وه‌ که‌له‌مه‌ ئه‌وکریاگه‌

ده‌ یه‌خبه‌نان کووره‌و نیه‌وگ (ئه‌وکلیان، ص 48 )

و نیز:

…ده‌سه‌یلم هه‌نجنم

که‌له‌مه‌ که‌له‌مه‌

کلگه‌یلم کوڵنم… (ئه‌وکلیان، ص43 )

همینطور تصاویر و یا مفاهیم زیبای دیگری که با زخم ساخته است:

م سه‌ربازێ

ک زامه‌یلێ ده‌ دژمن ئه‌وشارێ

زامێ ک ئاخێ نه‌کیشی،

شه‌هیدت که‌ێگ… (ئه‌وکلیان، ص 38 )

این «زخم»ها در دل مجموعه، مدام حضور دارند اما هر بار به شکل تازه ای!. از دختران تن‌سوخته‌ی دیار شاعر که‌ با رقص شعله‌‌های آتش به‌ زخم‌های بزرگتر دل می‌سپارند، گرفته تا جایی که ناامیدانه می‌گوید:

مردن، گیانێ ها ئیمه‌  (ئه‌وکلیان، ص 56 )

با این نگاه می‌توان گفت: یکی از بهترین نام‌هایی که با بافت مفهومی کتاب، تناسبی جدی دارد، بر مجموعه‌ی شعر «سمیه فلاحی» نشسته است. حتی اگر چنین پیوند نُه‌توواری هم در لایه‌های معنایی شعر نبود، انتخاب چنین نامی، اولین برگ برنده‌ی شاعری است که نشان داده است حرف‌هایی برای گفتن دارد.

شاعر، کدام ارواح، کدام آرمان‌ها، کدام تصاویر، کدام حسرت‌های جمعی و کدام پشیمانیه‌ها را به‌ ساحت شعر کشانده‌ است؟ ممکن است هاضمه‌ی مخاطب عام، توان درک نادیده‌ها، تجربه‌نشده‌ها، تصاویر تازه‌ و… را نداشته باشد اما روزی می‌رسد که به زبان همگان ترجمه شود.

شعر، زبان فرآدم‌هاست. از هنجار عبور می‌کند. شاعر با شعر است که به فرامعیار می رسد. آن که به چنین عینکی دست یافت، شاعر است. و گر نه توصیف و تخیل مجاز با مُشتی حسرت معمولی و تکرار نگاه‌ گذشتگانی که‌ به‌ تاریخ پیوسته‌‌اند، نمی‌تواند شاعر را از سطح جدا کند و عینکی متفاوت بر چشمش بگذارد. امروزه کم نیستند شاعرانی که در وادی ادبیات کوردی به‌ لطف فریب سوشال میدیا نامی دست و پا کرده‌اند اما گامی و لو ناچیز از سطح، فراتر نرفته‌اند که ساحت فرامعیار شعر را ببینند و «آنچه‌ نادیدنی است، آن بینند» و  به مخاطب نشان دهند.

شاعر ئه‌وکلیان چقدر توانسته‌ است ثابت کند که به‌ فرامعیار رسیده‌ است؟ در همان آغازینه‌ی دفتر ئه‌وکلیان با چنین تصویری روبروییم:

…شوون کلگه‌یلد

ده‌ ڕۊ پووسم ڕێا داگرێگ و

ڕشێده‌ لۊلگ تفه‌‌نگێ

ک ته‌ک داسه‌ شانمه‌و  (ئه‌وکلیان، ص 9 )

این «دیگر دیدنِ» شاعری است که به هنری‌ترین شیوه اعلام می‌کند برای مبارزه آمده‌است. این نگاه‌ اگر چه‌ در برخی مواقع آشکارا با تفنگ و هفت تیر و… خود را نشان می‌دهد، اما گاهی در لایه‌های شعر نهان می‌شود.

شاعران عموماً دو دسته‌ اند: یا بر بنای کهنه، کلبه‌ای بنا می‌کنند و یا همه چیز را بر هم می‌ریزند تا جهان تازه ای بسازند. اینانند که مبارزند. مبارزه با  استبداد زبانی، تهی‌شدگی‌ها، عادت‌شده‌ها، تکرارپذیرها و نیز تشنگی به خون کلمات تازه رسم نوبنیاد آنهاست. کلمات و نمادها در این مجموعه شعر، در مسیری هستند که می‌خواهند این نوع نگاه را فریاد بکشند. نگاهی که‌ از فردیت برخاسته‌ است. دفتری که نسبت به‌ جامعه‌ و جهانش بی‌اعتنا نیست و به آرمان‌های جمعی جغرافیایی از رنج دل بسته است و شاعرش زنی که مدام چنین خواست‌هایی دارد:

ده‌سم بگر

تا هه‌فت تیر

بووگه‌ تیرێ بێ نام و نیشان

تا خۊنم خڕ بخوه‌ێ

ده‌ خێاوانه‌یل تێران

ده‌سم بگر

تا هه‌ر چگه‌ مه‌رزه‌ بشکێگ و

چۊ سیکار قاچاخی

دۊدم بوه‌ێته‌ ئاسمان… (ئه‌وکلیان، ص 30 )

او در حد خودش حتی در پی قلب نمادهاست. این پاره‌ێ شعری را بخوانید:

شه‌هیدێگم ک چه‌مه‌ڕێ بهه‌یشتێگ نیێم (ئه‌وکلیان، ص 38 )

و نیز چنین نگاهی را هم ببینید که‌ پایان روزگار معجزه‌ را اعلام می‌کند:

ڕووبار له‌شم پڕ دوو ده‌ مار و هه‌فی

هۊچ گووچانێ

ئێ ده‌لیاێ که‌وه‌

هشکه‌و نیه‌که‌ێگ

ده‌ هووڵ گیان

په‌نا هاورده‌ ماڵ شێتان

په‌ێغه‌مه‌رێ ک ڕچگیاگه‌

ده‌ نام ئشکه‌فت سینگم (ئه‌وکلیان، ص 15 )

شاعر ئه‌وکلیان در انتخاب نام و تیتر شعرها به شکلی شاید ناخوداگاه، خط سیر نگاهش را به مخاطب نشان می دهد. آنچه بر پیشانی آثار این دفتر نشسته است، به نوعی روایت رنج‌هاست تا نشان شادیانگی و شور عاطفی و… اکثراً از یک شبکه‌ی معنایی برخاسته اند؛ شبکه‌ای از خون، درد، گورستان، تاریکی، زنِ آتش‌به‌جان!، خواب‌های پریشان، مرگ، و… که تصویری مکرر از روزگار مردمی است که مرگ و زندگی آنان به مویی بند است. این نامها اتفاقاً حرفه‌ای بسته شده اند و اینجاست که با مراجعه به فهرست چنین دفترهایی براحتی می‌توان از نُه‌توی آن کسب خبر کرد.

مخاطب حرفه‌ای با یک نگاه ساده به فهرست، می‌فهمد که به بهشتی از واژگان و مفاهیم ورود می‌کند؛ یا سرگردان جهنمی کوچک است که دلخواسته‌ی تولیدکننده‌ی چنین مجموعه‌ای است. نکته‌ای که در تولید آثار ذوقی مهم است این است که شاعر و یا نویسنده ضمن روایت رنج، آرمانی تازه و جهانی تازه را در برگ برگ کتابش بپیچد و به مخاطب پیشنهاد کند و گر نه هر زاگرس‌نشینی به طور مادرزاد تلخ‌ترین روایت‌ها را با شیره‌ی جان آمیخته است…

اگر از ساحت فکری شاعر کمی جدا شویم و به شعریت شعر در ئه‌وکلیان نظری بیفکنیم، می توانیم لحظات نابی را از چنین دفتری صید کنیم. لحظاتی که به زیبایی در کنار مخاطب می‌نشینند و او را به ادامه‌ی خوانش دفتر دعوت می‌کنند.

اما آیا با شعر درخشانی در این مجموعه روبرو بوده‌ایم که در ذهن مخاطب بماند و ساعات و یا روزهایی تصاویرش در پیش چشمش زنده باشد؟ آیا شاعر توانسته است به مخاطب چنین امیدی بدهد که دیگر آثارش را پیگیر باشد؟ چرا شاعر در برخی شعرها از لحن فارسی استفاده کرده است؟ چرا چنین تصوری وجود دارد که در سرودن اشعار چنین دفتری، انگار تصاویر و پاره‌های شعری، ابتدا در ذهن شاعر، فارسی زاده شده اند و سپس آنها را تحت الفظی، به کوردی ترجمه کرده است؟ اینها پرسش‌هایی است که پس از خواندن کتاب «ئه‌وکلیان» به ذهن مخاطب حرفه‌ای می‌رسد.

به عنوان کسی که سال‌هاست پیگیر جریانات نوگرایانه در شعر، بویژه شعر کوردی هستم، در پایان این یادداشت می‌نویسم: ضمن ارج‌نهادن به کوشندگان معدود چنین راه دشواری، «ئه‌وکلیان» جدی‌ترین اثری است که از شاعران زن در حوزه‌ی شعر آزاد کوردی جنوبی خوانده‌ام و یقین دارم که چنین مجموعه‌ای نشان دهنده‌ی همه‌ی توان شاعرش نیست. به همین خاطر مشتاقانه منتظر آثار تازه‌تری از سمیه فلاحی خواهم ماند؛ آثاری که می‌تواند او را به تکینگی در وادی هنر برساند.

کرماشان / خرداد 1402

انتشار در هفته نامه صدای آزادی / شماره 671

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *