آتش نوروز / دکتر کورش قنبری
بی آنکه بخواهم با نظرات احساسی و عجیب همچون بحث بی سند در نام شهر های استان کرمانشاه چیزی بنویسم قصد دارم در این ویژه نامه ی نوروزی پس از اشاره به نام و تاریخچه ی سه شهر از شهرهای استان به چند سنت مردمی از فرهنگِ عامه در ارتباط با جشن نوروز بپردازم .
( نکته: « آوانوشت Phonetic » واژه های این مقاله با توجه به لهجه های کلهر و گوران و منطقه ی آن ها صورت گرفته است .)
نخستین شهر ، شهر ما اسلام آباد است . در اسلام آبا د اثر باستانی مورد توجه و مشاهده ی همگان تپه ی « چیا گاوانه iâgâwânaĈ » است .
که می توان در اینترنت در باب آن اطلاعات ویژه ای یافت اما شهر اسلام آباد که در بافت جدیدش ترکیب یافته از ساکنان روستاها و ایلات اطراف است به واسطه ی شرایط اقتصادی و جغرافیایی وسعت یافته و در اصل شهری باستانی بوده است . درکتاب خواندنی « کردان گوران » نوشته ی « آکوپوف » بزرگترین کرد شناس شوروی سابق با ترجمه ی سیروس ایزدی به مطلبی در باب سابقه ی تاریخی ونام شهر برخوردم که در این جا می آورم:
« خ . آبویان به این نکته رسیده است که در یکی از سخنان هزقل از شهری به نام کالمان در کشور ماد – آشور یاد شده است . در فرهنگ ارمنی واژگان کهن که دو سده پیش در ونیز چاپ شده این نام باز کاوی گردیده . در این روایت درخور نگرش تر از همه ، آن است که « کالمان یا درست تر « هلمان » به راستی در دوران ماد-آشور هستی داشته است . این شهر را با کرند یکی می دانند اما کرند همان « کاریندا (کِرندا) » ی باستانی است و درباره ی هلمان باید گفت که این شهر امروز بخشی همنام در کرمانشاهان است .
نکته ی دیگر این که کالمان – هلمان هیچ ربطی به کرمانشاه ندارد. زیرا در جای دوردستی در باختر شهر یعنی درجایی که بنا بر نوشته ی سرچشمه های آشوری شهر باستانی الیپی در آنجا بوده است . » (ص49-50 کردان گوران )
با توجه به تحقیقات نویسنده و منابع او که به اول قرن بیستم برمی گردد ، ذکر این مطلب جالب است که شهر اسلام آباد پیش از آن که در دوره ی رضاشاهی شاه آباد خوانده شود « هارون آباد و به عبارت درست تر هاریون آوا hârǘnâwâ » نامیده می شده است ، و این شهر که نویسنده توضیح داده همان طور که مترجم دانشمند معتقد بوده است همین اسلام آباد است .
دومین شهر سرپل ذهاب یا ( زهاب ) است که یک شهر باستانی است و کوی خوش گرمسیری مردم ما ، این شهر با آب و هوای دلنشین و « بیشه های پشتش کوه ، پایش نهر1 » همواره دیدنی است خاصه در زمستان و بهار . در این شهر آثار باستانی همچنان به چشم می آید .
از جمله اثری از دوره ی « لولوبی ها » یعنی قبل از تمدن ایرانی ( در محله ی ناوکَل nâw.kal ) و دیگر آثار مادی مثل گوردخمه ی « کَلِ داوو kale – dâw » و آثار فراوان ساسانی در اطراف و مرکز شهر . در متون ادبیات دوران اسلامی این شهر حُلوان نام دارد . و البته برخی در بررسی این متون احتمال می دهند که این حُلوان در منطقه ی « ریژآو reẑaw » و نزدیک سرچشمه های « الون alwan » در« شالان šâlân» بوده باشد .
در نگاهی مختصر به متون دوره ی اسلامی که استاد دهخدا نقل کرده مثل « معجم البلدان » می بینیم که « از این شهر انجیر خیزد » و نیز می خوانیم که انجیر و انار آنجا معروف است و کوهستانی است و چشمه های کبریتی دارد . و جالب این که دو درخت خرمای معروف داشته است که به هم چسبیده بودند وشاعران عرب در دربار خلفای عباسی در باب آن شهر شعر سروده اند . باری رودِ الون از هر دو محل ریجاب و سرپل می گذرد .
در شاهنامه حکیم توس به داستان قباد ، پدر انوشیروان که می رسیم سابقه ی ساخت این شهر به آن عصر بر می گردد . که قباد دستور داد که این شهر را که « اَران » نام داشت بسازند و بعد عرب آن را حُلوان خواند .
باید این حکایت را از زبان حکیم بخوانیم که لطف دیگری دارد :
« همی کرد از آن بوم و بر خارستان
از او خواست زنهار دو شارستان
یکی مندیا و دگر فارقین
بیامختشان زند و بنهاد دین
نهاد اندر آن مرز آتشکده
بزرگی نوروز و جشن سده
مداین پی افکند و جای کیان
پراگنده بسیار سود و زیان
از اهواز تا پارس یک شارستان
بکرد و برآورد بیمارستان
اران خواند آن شارستان را قباد
که تازی کنون نام حُلوان نهاد
گشادند هر جای رودی پر آب
زمین شد همه جای آرام و خواب »
( ابیات 211 – 205 ج هشت شاهنامه بخش قباد )
می فرماید : قباد به جهان گشایی پرداخت و دو شهر از او زنهار خواستند یکی فارقین(شهری در دیاربکر ) و یکی مندیا ، او هم آن ها را دین زرتشتی آموخت ، در آن مرز آتشکده ساخت و جشن نوروز و سده را رواج داد .
بعد مداین و کاخ شاهان را ساخت و سود و زیان را پراکند . می گوید : از اهواز تا پارس شهرستانی را بنا کرد با یک بیمارستان ، و آن را اران خواند و امروز عرب آن را حُلوان می نامد و بعد رودهای آب جاری کردند و همه جا آرامش یافت .
علاوه بر شاهنامه خالی از لطف نیست که از کتاب کردان گوران نیز مطلبی در باب این شهر ذکر کنم .« سرپل زهاب که معرب آن « زَهاو » گردیده ، زه zeh یا زها zeha به معنی زهیدن آب ، چشمه ی روان ، یاقوت نوشته در این شهر چشمه های کبریتی فراوان است ». ( ص 21 کردان گوران )
سومین شهر که شاید از همه باستانی تر باشد شهر کرند است ، چنان که بنا به روایت استاد ذبیح اله صفا در کتاب « حماسه سرایی در ایران ( ص 453) » نام آن در اوستا آمده است . کرند « قبلاً کْوی رَینْتَ = دارنده ی راه دشوار » ، شهری کوچک و کوهستانی در میانه ی دو شهر فوق الذکر . آثار بازمانده ی کرند قدیم ( کرن کونه keren – kuna ) در پایین شهر همچنان مشهود است . با خیل افسانه های مردم کوچه و بازار .
می خواستم در بحث از این شهرها به رسم برافروختن آتش و برخی رسوم نوروزی دیگر اشاره ای داشته باشم . آن گونه که روایت شده در شهر و روستاهای منطقه ی کرند و گوران نوروز یک اتفاق شگفت تلقی شده است . هنوز می توان در شب های نوروز برافروخته شدن آتش نوروز را بر بام ها دید زیرا چنان که می دانیم شب نوروز وقت برافروختن آتش بوده و رسم چهارشنبه سوری تازه است این شب راحتی « آگرْ نوروز âger – nawruz » می خواندند و می خوانند . در کرند در شب قبل از تحویل سال بر بام ها آتش افروخته شده و مشعل های بلندی به نام « شَماله amâlaš » که با کهنه های نفتی می ساختند و مشعل های کوتاه تری به نام « چراخان Čerâxân » در اطراف دیوارهای بام چیده می شده که این کار به خاطر گِلی بودن بام ها ممکن بوده است .
بر گردِ مزار مردگان سال نیز تعدادی از این مشعل های موسوم به چراخان بر می افروختند . به جای آجیل از آجیل های محلی شامل نخود و کشمش ( نوخه و مویژ noxawmawiž ) استفاده می شده است و جالب این که برخی خانواده های دارا نان برنجی و کاک را در جعبه های چوبی از بازار کرمانشاه تهیه می کرده اند .
در بخشی از ایل کلهر که کوچ نشین بوده اند و ایام نوروز را در گرمسیر به سر می بردند ، نوروز با اهمیت به حساب می آمده است چنان که روایت کرده اند برای شب نوروز با نمد و جوال دوز « گونوژ gonuž » توپ هایی آماده می کردند و پس از آغشتن با نفت ، آن ها را به آتش می کشیدند و افراد قوی به صورت شعله ور آن ها را به آسمان پرتاب می کردند .
ایل که در تپه ماهورهای گرمسیری چادر زده بود و سیاه چادرها از نظر پنهان بودند در شب نوروز به این صورت حضورش را نمایان می کرد که در کنار هر سیاه چادری توپی آتشین به آسمان می رفت و یا این که تیری شلیک می شد . این توپ ها معمولاً با نمد کهنه ساخته می شدند و هر گاه نمد کهنه ای یافت نمی شد به علت اهمیت فراوان خانواده های دست و دل باز نمدهای تازه را به این کار اختصاص می دادند . و نیز در بیرون چادرها آتش های بزرگی برمی افروختند و آن را « آگری7 نوروز agerenawruz » می خواندند .
نکته گفتنی در حیات ایل رسم کشیدن طرح هایی با خمیر بر سیاه چادرها بوده است به نام « خه یوره پنجه xaǘra.panǰa » به این صورت که پس از گذر پنج روز اول که « پنجه و تار panǰawtâr » خوانده می شده و گویی پنج روز از 365 روز سال را تار و شوم به حساب می آورده اند برای دفع شومی و نحوست با خمیر طرح های سنتی شبیه طرح های گلیم ونمد ( طرح شکار وامثال آن ) را بر روی سیاه چادرها « سیه مالsiyamâl » نقش می کردند که تا مدت ها باقی می ماندند .
در اسلام آباد که قبلاً بخش عمده ی جمعیتش روستا نشین بوده اند و نیز جای باش کلهران ساکن بوده است در روستاها نوروز بسیار مهم به حساب می آمده است چنان که گفته اند از ماه اسفند جنب و جوش برای تدارک عید آغاز می شده است و حتی گاه بزرگان خانواده ها که پس از طی زمستان کیسه شان تهی شده بود غله ی نو رس سال بعد را پیش فروش و سبز خور می کرده اند به قول سعدی « به خوید می خوردند2 » تا برای تدارک نوروز چیزی داشته باشند . در روستاها به جز توپ های نمدین و ساخته شده از کهنه پاره ها که گاه دسته ی سیمی داشته و گاه نداشته اند شب نوروز برافروخته می شدند و پرتاب می گردید ند .
آتش های بزرگی در طول روستا بر می افروخته اند و آن ها را « آگرْ نوروزی ager – nawruzi » می خوانده اند .
قابل ذکر است که در ایل و زندگی روستایی « کوانی7 kwane » به معنی اجاق بسیار با اهمیت بوده است . پسر را اجاق « وجاخ wejâx » می دانسته اند زیرا کوا نی خانه ی پدری را روشن نگه می داشته است . در این ارتباط هنگام ماتم عزیزان ، بزرگان به صورت نمادین در کوانی آب می ریختند یعنی امشب و امسال ما عید نداریم . ونیز مردم آذوقه تهیه می کردند تا در آن نوروزها سرِ کوا نی آن ها خالی نباشد . این امر در بهار کردی هم مشاهده می شده است . مردم روستاهای اسلام آباد دسته جمعی عید دیدنی می رفته اند و برای مردگان سال هم مراسمی به نام « نو عید nuaed » برگزار می شده است که به بازماندگان تسلیت می گفته اند .
در سرپل زهاب هم بر روی ارتفاعات کنار شهر موسوم به ( کل یا ری7 kalya- re » یعنی راهی که گاو نر از آن می گذرد و نام محلی بر آن ارتفاعات است آتش های زیادی بر می افروخته اند . به گونه ای که از سراسر منطقه دیده می شده است ، در سرپل هم توپ های آتشین به آسمان پرتاب می گردیده و آتش نوروزی به نام «آگرْ نوروز âger – nawruz » خوانده می شده است و مردم محل برای آمدن نوروز لحظه شماری می کرده اند .
فرهنگ عامه و تاریخ غرب ایران نیازمند پژوهش های علمی محققان تیزبین است . به امید آن تلاش ها !
« افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
مقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن » ( حافظ )
کرمانشاه . نوروز 1394
1-شعر از م – امید عزیز است :
« ما راویان قصه های شادو شیرینیم . . .
قصه های بیشه ی انبوه ، پشتش کوه ، پایش نهر
قصه های دست گرم دوست در شب های سرد شهر . » ( آخر شاهنامه ص 83 )
2-از گلستان سعدی : « هر که مزروع خود بخوردبه خوید وقت خرمنْش خوشه باید چید .»
منابع و مآخذ
آخر شاهنامه – مهدی اخوان ثالث
دیوان حافظ به تصحیح قزوینی و غنی
شاهنامه ی حکیم فردوسی توسی به تصحیح استاد جلال خالقی مطلق
کردان گوران . گ .ب .آکوپوف . م . ا . حصارف ترجمه ی سیروس ایزدی
گلستان سعدی به تصحیح استاد یوسفی
لغت نامه ی دهخدا