فرهنگ واژههای تخصصی علوم جنگل : شاعر نمیتواند جزیرهای زندگی کند / عدم آموزش رسم الخط کوردی، مانع مهم فراگیری ادبیات مکتوب
اشکان میری: آنهایی که با ادبیات کوردی جنوبی دمسازند، بویژه کوردان کلهر، از دیرباز «ایوان» را قبلهگاه شعر کوردی میدانند. کمتر کلهری هست که بیت یا ابیاتی از دفتر معروف «شاکه و خانمهسۊر» به خاطر نداشته باشد. خوشبحتانه در این سالها نیز این شهرستان با معرفی چهرههایی نام آشنا و معتبر، اعتبار فرهنگی دیرین را حفظ کرده است. «علیمحمد محمدی» از این چهرههاست. دوست داران ادبیات فارسی و بویژه کوردی او را چه با آثار و کتابهایش و چه با حضور مؤثر در فضاهای فرهنگی و هنری به خوبی می شناسند. محمدی دو دوره دبیر تنها جشنوارهی شعر کودک کوردی جنوبی بوده و بعلاوه به عنوان یک کنشگر راستین فرهنگ کوردی، کارنامه ای مقبول دارد. فرصت همکلامی با این شاعر توانا را یافته ایم تا شما را مهمان کلام خواندنیاش کنیم:
همانطوری که می دانید بخش عمده ای از ادبیات به حوزه نقد سیستمها و حکومتها برمی گردد. مشتاقم گفتگو را با همین موضوع شروع کنیم. ادبیات انتقادی چه جایگاهی در عرصه شعر معاصر دارد؟
پر بیراه نیست اگر بگوییم ادبیات و آثار ادبی معمولاً تابع احوالات و رویدادهای سیاسی و اجتماعی بوده و همین منشاء پیدایش ادبیات انتقادی شده است که گاه در حمایت یا ستیز با نظام های سیاسی و اجتماعی، غلظت یافته و در قالب ادبیات پرخاشگرانه خودنمایی کرده است.
در ایران نیز سالهای منتهی به مشروطیت و پس از آن، این نوع ادبیات برجسته تر شد و اگر بخواهیم از منظر جغرافیایی به ادبیات انتقادی بپردازیم در شعر کوردی حوزهی شمال، نمود بیشتری داشته است. اگر چه در حوزهی جنوب پس از رهایی از شیوه های رمانتیک و عمدتاً اروتیک و بعضاً ادبیات پاستورال به سمت انتقاد و اعتراض متمایل شده است.
محدودیتهای آیینی، سیاسی و اجتماعی و میل درونی انسانها به مقولهی آزادی، جهت گیریهای ادبیات را تعیین کرده و باعث گردید شعر از آن لباس فاخر و درباری بیرون آمده و به زبان عامه نزدیک شود. اگر چه نتیجهی آن می تواند تنزل سطح کیفی باشد، ولی ارتباط قویترش با مردم در تعمیق بینشهای اجتماعی و سیاسی را در پی داشته است. شعر کوردی در نیمهی دوم قرن بیستم متاثر از جنبش های اجتماعی و مبارزاتی هم عصر خود ، شکل مدرن به خود می گیرد و بخاطر نفوذ گستردهی خود در لایه های جامعه در تقد سیستم ها پیشتاز بوده و آنها را به چالش،می کشد.
گفتهاند که شاعر باید فرزند زمان خود باشد. چه تفسیری از این جمله دارید؟
ببینید! شاعر نمیتواند جزیرهای زندگی کند. او متأثر از پیرامون و رویدادهای جامعه، خود را احیاناً آپدیت کرده و شعری بروز تحویل مخاطب می دهد. هر چند در آغاز هر اتفاق، هیجان و احساسات جاری در آن ممکن است بیشتر باشد اما به مرور زمان از سطح به عمق سیر می کند و شعر، فخامت می یابد.
اگر چه از این اصطلاح ، «نو شدن » و «معاصر شدن» بر می آید به معنای پشت پا زدن به قدما و شعر گذشته نیست؛ بلکه بایستی از گذشته پلی ساخت برای رسیدن به آکنون با نگاه به آینده!. در روزگاری زنگار دل زدودن، عبارتی عاشقانه و تمنا گونه بوده که دستمایهی بسیاری از شاعران قرار گرفته است. انوری می گوید :
هم مصلحت نبینی رویی به ما نمودن
ز آیینهی دل ما زنگار غم زدودن
که در واقع آینه ها مثل امروز شیشه ای نبودند بلکه سطوح فلزی صیقل یافته ای بودند که پس از مدتی بخاطر اکسید شدن زنگ می زدند و نیاز به زدودن زنگ و صیقل یافتن مجدد داشتند…این اصطلاح برای نسل کنونی ما که با شکستن یک آینه ، آینه ای دیگر می خرد و جایگزین می کند نامانوس و غریب است. پس برای یک شاعر که می خواهد فرزند زمان خویش باشد این اصطلاح ، فوت کرده و ممانعت از استخدام آن گریز ناپذیر می نماید.
سالها و بلکه دهه هاست که فضای محافل ادبی فارسی در استانهای ایلام و کرماشان در حد محدودی مانده و قدرت نفوذ شعر شاعران از دیوارهای نمور انجمنها فراتر نرفته. اما ادبیات کوردی روزگار درخشانی را پشت سر می گذارد. دلایل این امر را در چه می دانید؟
اگر چه با کلیت این موضوع با شما موافقم، اما اینکه رکود در شعر فارسی را فقط مختص به استان های کرماشان و ایلام بدانیم، متهم به یک سویه نگری خواهیم شد.
شاید این ایراد اساسی منتقدان مطرح است که سالهای زیادی ست شاهد بروز و ظهور شاعرانی در قد و قامت شاملو و فروغ و شهریار و سهراب سپهری نیستیم. عده ای نیز شاعرانِ امروز ایران را در عرض یکدیگر می دانند و قله ای برای آن متصور نیستند اینکه این در عرض هم بودن نشان از رشد شعر یا بازماندنش دارد به کنار؛ آنچه مبرهن است، در اولویت نبودن شعر در جامعه است.
شرایط بد اقتصادی ، تیراژ کم کتاب ها و فروش کمتر آن ها ، کاهش شدید جشنواره های اختصاصی شعر و کم رونق شدن شب شعر ها و خالی شدن انجمن های شعر از شاعران، همگی نشان می دهد که بازار شعر و شاعری به شدت کساد است و جز مگس پرانی و درجا زدن در چهار دیواری بقول شما نمور انجمن ها امید پیشرفت و تحولی نمی رود.
سرگرم شدن انسان امروزی، اولین آسیبش به کتاب و مطالعه بود و به همان میزان شعر نیز از آن لطمه دید. زیرا شعر فارسی نیازمند به کاوش و رهایی از تقلید و رسیدن به سرزمین های نو بود و این مهم با مطالعهی فراوان و استمرار و جدیت حاصل می شود که در شاعران پارسی گوی امروز با ذهن های مشغول ، دیده نمی شود
در شعر کوردی اما اوضاع متفاوت است. شعر کوردی نسبت به شعر فارسی نوپاست و سرزمینی بکر است و اگر سوار قابلی باشی می توان چهار نعل تاخت!.
بنده گاهی در انجمن ها به شاعران جوان تر عرض می کنم: تغییر زبان منجر به تنفس در فضایی تازه می گردد. گاه تغییر قالب و حتی تجربه کردن اوزان جدید سبب رهایی از دام تقلید و تکرار می شود. ضمن آنکه سرایش شعر فارسی با شعر به زبان اول ما که با فرهنگ و زیست ما تطابق کامل دارد و از دایرهی واژگانی بعضاً وسیع تری برخوردار است، قابل قیاس نیست.
البته در این بین ذائقهی مخاطب را نمی توان نادیده گرفت که گوشش از تکرار در شعر فارسی آزرده و به همان میزان پذیرای لطافت های شعر به زبان مادری است.
می دانیم که شما هم به عنوان یکی از کنشگران فرهنگ کوردی تلاشهای بسیاری در این راه انجام داده اید. در این حوزه هنوز کاستیهایی وجود دارد. از دیدگاه شما این کاستیها چگونه تعریف و تحلیل می شود؟
همانطور که مطلع هستید، ادبیات کوردی خاصه حوزهی جنوب، یک ادبیات شفاهی و نقلی بوده و تا چند دهه پیش، کتب و اسناد چندانی نداشت. لازمهی بسط یک زبان پویا آن است که گویشورانش بتوانند آنرا بنویسند و بخوانند. متاسفانه بجز شاعران و نویسندگان و علاقمندان زبان کوردی ، غالب مردم این دو استان رسم الخط کوردی را نیاموخته و الفبای امر را نمی دانند. همین مورد کوچک اما مهم مانع از فراگیر شدن ادبیات مکتوب دارد. محدودیت هایی که در این راه وجود دارد از جمله: مورد اتهام قرار گرفتن به تجزیه طلبی و انگ های مختلف، و نبودن بسترهای لازم برای آموزش زبان کوردی از عوامل بازدارنده محسوب می شود
یکی دیگر از مشکلاتی که پیشترها بر سر راه ادبیات کوردی بود و اکنون خوشبختانه کم رنگ شده است، عدم تکلم و پرهیز از آموزش زبان کوردی به فرزندان از سوی والدین بود که در استان کرماشان نمود بیشتری داشت ولی در سالهای اخیر با درک پاسداشت زبان مادری نور امید در دلهای کورد زبانان تابیده شده است.
جغرافیای ایوان خاستگاه اهل هنر راستین بوده. از شاکه و خان منصور گرفته تا معاصرینی که برای شیفتگان فرهنگ کوردی قابل احترامند. اگر در یک نمای کلی فضای فرهنگی ایوان را به تصویر بکشید، خوشحال خواهیم شد!.
ضمن سپاس از نگاه پر مهر شما جالب است بدانید اوایل دههی هفتاد که چاپ شعر در صفحات ادبی و مجلات سراسری شور و شوق خاصی داشت، مسئول یکی از همین صفحات پرطرفدار ادبی در پاسخ به گِلهی مخاطبی که شاکی از چاپ اشعار زیاد بچه های ایوان شده بود، نوشته بود: ایوان شهری است که در هر خانهاش یک شاعر زندگی می کند و بدور از ازدحام چراغ های نئونی، شعرِ خوب می گویند و نشریات هم با آغوش باز پذیرای آثارشان است.
هرچند ایشان نیز مانند شما به بر و بچه های ایوان لطف داشتند، اما متاسفانه در این شهر فضای فرهنگی حاکم بسیار منقبض است و انسداد ادبی و فرهنگی خاصی را رقم زده است. در این شهر که زادگاه و خاستگاه شاکه و خانمنصور به عنوان پیشینهی شعر کوردی است هنوز از نامگذاری خیابان یا میدانی به نام این مفاخر شهیر خودداری می شود.
همین چندسال پیش در دولت دوم احمدی نژاد، در یکی از جلسات شورای تامین وقتی با رای اکثریت مانع از برگزاری کنگرهی شاکه و خانمنصوردر ایوان میشوند با بانگ تکبیر از این مصوبه استقبال می کنند!.
با این حال در این شهر، وقتی ما در سال ۱۳۹۳ نخستین کنگرهی ملی مانگ و مانشت (بزرگداشت شاکه و خانمنصور) را بر گزار کردیم، در صبح یک روز غیر تعطیل وقتی هفتصد صندلی سالن همایش از جمعیت پر شد، برای نوبت بعدازظهر مجبور به اضافه کردن ۱۰۰صندلی دیگر شدیم!…
در این شهر برای برنامه های ادبی و عصر شعرهایمان، تبلیغی صورت نمی گیرد و گاه بدون سر و صدا اقدام به اجرای برنامه می کردیم تا مبادا سالن اجتماعات ۲۵۰ نفری ارشاد شرمندهی حضور مردم علاقمند گردد!.
این شهر تا کنون میزبان سه جشنوارهی شعر کوردی کودک (منال) بوده و دبیرخانهی دائمی این جشنواره را بر عهده دارد که بنده بانی آن و دبیر دو جشنواره اول و دوم بودم. در شهرستان ایوان شاعران به اهمیت سرودن شعر کوردی واقف اند و ضمن چاپ آثار فاخری در این زمینه در عرصهی پژوهش و معرفی مفاخر ادبی کورد ، پیشگام هستند.
و حرف ناگفته پایانی تان؟
از دوستان خوبم در هفتهی نامهی وزین صدای آزادی و مدیرمسئولش که از خدمتگزاران خستگی ناپذیر و کاردان ادبیات و فرهنگ کوردی هستند و از شما آقای میری عزیز بابت این گفتگوی صمیمانه سپاسگزارم.