چقدر در حفظ هویت خود سهم داریم؟ / جلیل آهنگرنژاد

 

 

 

چقدر در حفظ هویت خود سهم داریم؟ / جلیل آهنگرنژاد

آیا این دیگران هستند که ما را از فرهنگ، زبان و هویت خویش دور کرده‌اند؟ یا خودِ ما سهمی ویژه‌تر در این هویت‌گریزی داریم؟ امروزه کم نیستند افرادی که در این فلات متنوع زندگی می‌کنند و با اصطلاحی تلخ به نام «آسیمیلاسیون» آشنا هستند. ولی بخش تاریک بحث آنجاست که همه‌ی بار هویت‌گریزی را بر دوش سیاست‌ حاکم بر جامعه می‌دانند در حالی‌که از توانمندی‌های خود برای حفظ هویت فردی و اجتماعی غافلند.

تاریخ یکصد و پنجاه ساله‌ی اخیر نشان داده است که فرهنگ‌ها و زبان‌های غیر رسمی در چنین کشوری، همزمان از دو جهت مورد هجمه‌ قرار می‌گیرند. ابتدا این «آمریت» است که با قدسی‌سازی یک زبان و فرهنگ، دیگر فرهنگ‌های تاریخی را نادیده می‌انگارد و تمام مساعی خویش را برای فروکاستگری در امر وجودی آنها به کار می‌گیرد.

دومین جهت حمله که بخشی از آن محصول چنین نگاه فروکاستگرانه‌ای است، هویت‌گریزی خود مردمی است که از «سوژگی» گذر داده‌می‌شوند و «اُبژه‌وار» تسلیم خواست «دیگری‌سازان» قرار می‌گیرند.

«ادوارد سعید» در کتاب شرق شناسی معتقد است که: غرب ابتدا از کشورهای جهان سوم و بویژه جهان اسلام، «دیگری» ساخت. دیگری فرودینی که سعی داشت با آن به معرفی «خود برتر» بپردازد. این نوع دیگری‌سازی و غیریت‌بخشیِ خودبرتربینانه‌ای در بافت‌های فرهنگی، اجتماعی و… دیگر ملت‌ها بازتولید شد تا به عنوان ابزاری در دست حاکمان و آمران نیز قرار گیرد.

اکنون ما خواسته یا ناخواسته مقیم جغرافیای «غیر»یم. یا باید سیاست‌های آمریت ما را بر اساس خواست خود بازتولید نمایند و بی‌آنکه بدانیم، شناسنامه‌ی هویتی‌مان را به آتش بکشد(که تا حدودی موفق بوده) یا اینکه بتوانیم با بازخوانی فرهنگی، از هویت‌گریزی و هویت‌ستیزی به هویت‌خواهی برسیم. این امر میسر نمی‌شود مگر آن که به حافظه‌ی فرهنگی، اجتماعی و تاریخی خود رجوع نماییم.

چنین نگاههایی باید به «گفتمان» تبدیل شود و گفتمان‌های نوآیین، چنین خواست‌هایی را به عنوان یک «نیاز» به بطن جامعه فورارد نماید. امری که از خواست نخبگانی به خواست کف جامعه مبدل شود، با نوزایی‌ به حیاتی شکوفاتر می‌رسد و اینجاست که امر ذهنی  می‌تو‌اند به عینیت برسد.

تجربه در جغرافیای کرماشان به ما می‌گوید که چنین پروسه‌ی گریز از هویتی در ژرفانمایی متفاوتی نمود یافته است. ژرفانمایی ویژه‌ای که از جهات مختلف نیاز به واکاوی دارد . به عنوان مثال در یک منظر می‌توان گفت: غایب کردن تدریجی کلمات اصیل از زبان، به غیبت‌های مستمر دیگری همچون: غیبت دیگر سازه‌های ساختاری و مفهومی زبان منجر می شود.

بسیاری از واژه‌ها می‌توانند نگه‌دارنده‌ی تکه‌هایی از پازل‌های امثال و حکم، متل‌ها، ادبیات شفاهی و فولکلور و… باشد و غیبت آن هم به فراموشی چنین سازه‌های مؤثری در زبان و فرهنگ ختم شود و این آغازی بر آلزایمر همه‌جانبه‌ی یک جامعه‌ی زبانی، فرهنگی و اجتماعی است.

چنین آلزایمری که بخشی از آن به خواست آمریت، تقویت می‌شود، در نهایت حافظه‌ی تاریخی ملتی را به نابودی می‌کشاند و در چنین بستری هم هویت‌گریزی، عادی می‌شود و هم افراطیونی که در این پروسه‌ی «بی‌هویت‌سازی» پرورده شده‌اند، بر هویت آبا و اجدادی تیغ می‌کشند.

فرهنگ‌ها و زبان‌های غیر رسمی در این کشور هیچ‌گونه حامی خاصی ندارند؛ جز سربازان کلمه که در عرصه‌های رسانه‌ای،  ذوقی و پژوهشی و سایر سامانه‌های‌تولیدیِ فرهنگی و اجتماعیِ خودگردان به فعالیت نوشتاری و آفرینش ادبی، هنری و … مشغولند.

باید از جایی شروع کرد. به عنوان نمونه یکی از سازه‌های نوشتاری فرهنگی که در چنین ساحتی تولید و مدون می‌شود، «فرهنگ لغات و اصطلاحات» چنین زبان‌هایی است. در جایی که در تریبون‌های رسمی کشور، اجازه‌ی استفاده‌ی منطقی به گویشورانِ چنین زبان‌هایی داده نمی‌شود،(مگر در معدود زمان‌هایی برای بهره‌برداری‌های خاص آمریت) بر هر گویشوری واجب است با مراجعه به فرهنگ لغت‌ها، نیازهای واژگانی خود را برطرف نماید.

خاصه شاعران، نویسندگان و گویندگان به ضرورت باید به طور مستمر به چنین منابعی رجوع نمایند تا همچنان اصالت زبانی و در پرتو آن اصالت فرهنگی و اجتماعی خود و مخاطبانشان را صیانت نمایند. خوشبختانه در کرماشان چنین متونی در اختیار جویندگان و پویندگان قرار گرفته است. «فرهنگ باشور» نمونه‌ی موفقی در این عرصه است.

شاعر، پژوهشگر و نویسنده‌ی کوردی که به طور مداوم به فرهنگ لغت‌های کوردی مراجعه نکند، بی‌شک اثر فاخری را نیز نمی‌تواند در گستره‌ی آن زبان تولید نماید. به عنوان جمله‌ی تأکیدی این یادداشت می‌نویسم که حضور «فرهنگ لغات کوردی» در خانه‌ی هر کوردی یکی از مهمترین واجبات است. با همین منابع می‌توان سهمی ویژه‌تر در بازسازی هویت داشت.  راستی چند نفر از شما چنین کتاب‌هایی را دارید و مهمتر آنکه چند بار آنها را خوانده‌اید؟!

سرمقاله هفته نامه صدای آزادی شماره 676

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *