سمیرا زمانی منفرد: باید ادبیات لکی را ارتقاء دهیم

 

 

مستوره اضمحالی- غرب: سرودن شعر به گویش محلی در کرمانشاه سابقه‌ای دیرینه دارد، شاعران زیادی در این زمینه طبع آزمایی کرده‌اند، در این میان البته تعداد بانوان اندک بوده است، با آنکه مادران را می‌توان نخستین شاعرانی دانست که با قصه و لالایی و کلمات بومی در گوش کودکان خود زمزمه می‌کنند، اما جامعة مردسالار همواره آنها را از ورود به عرصه‌های شعر و موسیقی و… نهی کرده است، یا آنقدر موانع بر سر راه آنها قرار داده که بسیاری نومید شده و به همان خانه‌داری بسنده کرده‌اند.

اما بانوانی هم هستند که برای رسیدن به علایق هنری خود تلاش می‌کنند و روحیه‌ای خلاق دارند.

سمیرا زمانی منفرد به این دسته تعلق دارد و با سرودن شعر لکی و داستان کوتاه فعالیت‌های هنری از جمله ترجمه چند داستان کودکانة خارجی به گویش لکی در این زمینه طبع آزمایی کرده است که اهل فن باید در مورد کیفیت کار او داوری کنند، اما تلاش‌های او شایستة تقدیر است.

 سرویس هنری هفته نامه غرب همواره پشتیبان هنرمندان کرمانشاهی بوده است به ویژه آنها که در زمینة زبان و گویش‌های بومی فعالیت می‌کنند. گفتگوی ما را با این بانوی هنرمند می‌خوانید.

ضمن معرفی خودتان بفرمایید چگونه به شعر و شاعری علاقه‌مند شدید؟

سمیرا زمانی‌منفرد هستم، دانشجوی جامعه‌شناسی، متولد تیرماه ۱۳۶۷، زادگاهم کوهدشت لرستان است و از ۱۶ سالگی_حدود ۱۸ سال_ ساکن کرمانشاه هستم.

من به شعر و شاعری علاقه‌مند نشدم، یعنی اینطور نبود که برحسب جریانی و اتفاقی کششی در خودم احساس کرده باشم. شعر در رگ و خون من به‌واسطه‌ی وراثت جریان دارد. می‌دانیم که اطلاعات زیستی از طریق DNA از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود و من میراث‌دار پدرانم هستم. پیشینه‌ی خانوادگی من با مشاعره‌ها و ابیاتی آمیخته است که هرگز به ثبت نرسید، کودکی‌ام در کنجکاوی میان کتاب‌های خطی و دستنویس پدربزرگم که حتی جلدشان هم از پوست شکار بود و هنوز بوی ورق‌ها و حس خوب ورق‌زدنشان و خشکی جلدهایشان در ذهنم تداعی می‌شود در تلاش برای خواندن حرف به حرف، کلمه به کلمه، سطر به سطر شاهنامه و کلام و… گذشت تا باور کنم «در آغاز کلمه بود، کلمه همه‌چیز بود» _آیات نخستین  انجیل یوحنا

 چرا برای سرودن شعر گویش لکی را انتخاب کردید؟

لکی، زبان مادری من است. من از پدری لر و مادری لک‌ متولد شده‌ام و به واسطه‌ی اینکه مادربزرگ پدری‌ام لک‌ بوده‌اند، خانواد‌ه‌ی پدری‌ام نیز لکی حرف می‌زنند.

اما شعر…

من هم به واسطه‌ی سیستم تک‌زبانه‌ی آموزشی به زبانی غیر از زبان مادری‌ام می‌خواندم و می‌نوشتم. شعر که در من جریان گرفت، الفبایی نمی‌شناختم برای نوشتن‌اش غیر از فارسی. اما همیشه این خلأ را در هر سطر شعرهایم حس می‌کردم که چرا نمی‌شود آنچه می‌خواهم بگویم، بنویسم. چرا آنچه می‌نویسم از آنِ وجودیِ خودم دور است؟ من چرا در این جهان بیگانه‌ام؟!

 

دوستی می‌گفت: زمانی که فقط شعر فارسی می‌نوشتی یک روز به من گفتی «یک شاعر تا زمانی که به زبان مادری‌اش شعر قابل قبولی ننویسد، شاعر نیست» و به راستی باور من این است چرا که جهان هر کسی را کلمات او تعریف می‌کند. من نیز نتوانستم از کنار خلاء نثر لکی بی‌تفاوت بگذرم، باید تلاش کنیم ادبیات لکی را ارتقاء دهیم.

از ضرورت پاسداشت گویش‌های محلی و زبان مادری بگویید؟

با احترام فکر می‌کنم چیزی به اسم گویش محلی نداریم که ترجیح می‌دهم  به دلیل مناقشه‌انگیز بودن این قضیه بیشتر از این وارد بحث‌ نشویم و به فرصت دیگری موکول شود.

اما پاسداشت زبان مادری؛ اجازه بدهید با این جمله از هایدگر آغاز کنم: ” اگر زبان ملّتی از بین برود آن ملّت هم از صحنه هستی خارج شده است.”

به باور من زبان‌مادری وسیله‌ی اتصال و پیوند میان نیاکان و نسل امروز است.

پلی به درازای فرهنگ یک ملت از دیروز به امروز. این پل اگر تخریب شود آنچه فرزندان امروز با آن مواجه خواهند بود نیستی مطلق است. اجازه دهید با ذکر مثالی توضیح دهم چگونه با زبانی غیر از زبان مادری حرف زدن کودکان لکستان، منجربه تخریب محیط زیست شده است. در فرهنگ باستانی ما نهال درخت بلوط را «چوروو کوورپە بەلۊ» می‌نامند، می‌دانیم که کوورپه اصطلاحی مختص به نوزاد انسان است که حب و مهر آدمی را نسبت به فرزند خود و نوع بشر نشان می‌دهد. اروپای مدرن تازه بعد از رنسانس و ظهور گروه‌های چپ‌گرا یاد محیط زیست افتاد حال چه تفکری در فرهنگ باستانی این مردم جریان دارد که نهال و فرزند بلوط را به‌مثابه فرزند آدمی دارای تشخّص و صاحب احترام می‌داند؟! این حجم از احترام به محیط زیست با کدام پشتوانه‌ی فکری و فلسفی و اجتماعی در دل این مردم پرورش یافته است؟!

فرزند امروز لکستان که به زبان دیگری حرف می‌زند، می‌خواند و می‌نویسد و دیگر با زبان خود بیگانه است، چگونه می‌تواند میراث‌دار پدران خود باشد؟!

با گرفتن زبان کودکان، تاریخ و تمدن و فرهنگ آنها را به یغما خواهند برد، نتیجه این می‌شود که شاهد هستیم طی دهه‌های اخیر به بهای تأمین ذغال و گسترش زمین کشاورزی بخشی از جنگل‌های بلوط منطقه قتل‌عام شده و تخریب محیط‌زیست قلب هر دوستدار فرهنگ و نیشتمان را به درد می‌آورد.

وقتی کودکی نمی‌گوید «چوروو کوورپه بەلۊ» دیگر تشخّصی برای آن درخت قائل نیست، دیگر درخت را نه یک جاندار ارزشمند و هم شأن خود بلکه موجودیتی ناقابل جهت تأمین رفاه حداقلی و کسب درآمد و دارایی خویش می‌داند. آری، به همین سادگی با گرفتن زبان مادری یک ملت، مرگ تدریجی آن ملت در ابعاد گوناگون رقم خواهد خورد که این تنها مثال کوچکی در مورد محیط زیست بود. بماند آنچه ناگفته است. حرف به درازا کشید چرا که این مبحث ظرفیت بالایی دارد و می‌شود از آن کتاب‌ها نوشت.

به نظر شما چرا شعر و ادبیات لکی مهجور است و آیا این گویش وام دار ادبیات کردی است؟

بخش اول پرسش شما راجع‌به مهجور بودن شعر و ادبیات لکی، شعر بخشی از ادبیات است و نباید آن را تفکیک کرد، اگر منظور کلی شما ادبیات است که شعر در آن نقش پر رنگ‌تری دارد آن هم در میان مردم لک باید عرض کنم ظرفیت زبانی لکی به دلیل آوایی بودن سیستم زبانی آهنگین است و به دلیل عدم کتابت و نگارش ادبیات کهن و یا تخریب مکتوبات پیشین، آنچه سینه به سینه و نسل به نسل جریان داشته رقص کلام است و موسیقی آن که مجموعأ آن را شعر می‌خوانند.

و مهجور بودن!

پیشتر مردم لک مانند سایر گویشوران زاگرس و به‌دلیل وحدت و اشتراک غیرقابل انکار فرهنگی و ملی اشعار خود را با زبان گورانی که زبان دیوانی و دفتری بود می‌نوشتند و پس از آن با اعمال سیاستگذاری‌های حکومت‌ها و ازخودبیگانگی مردم زاگرس و فروپاشی فرهنگی این مردم که تا به امروز ادامه دارد ادبیات درخوری تولید نشد اگر هم بود به علت عدم کتابت باقی نماند. وقفه‌ای چند ساله که چون هاله‌ای از ابهام ادبیات منطقه را احاطه کرده است، حلقه‌ی گمشده‌ی زنجیر ادبیات زاگرس.

طی چند سال اخیر شاعرانی گاهأ با رایزنی‌ها و جوسازی‌های مجازی و حقیقی با تکیه بر هنر دکلیماتوری و… توانسته‌اند در دل عامه‌ی مردم جایگاهی بیابند اما به ظن من اکثرأ آثاری خالی از ادبیت هستند، نه مضمون بکر و نه اندیشه‌ی نابی، مگر استثناء.

آنچه هست روایت است و گله و شکایت و نه حتی پیوند تاریخی و شکستن حلقه‌ی زمان. همین امر موجب تغییر سلیقه‌ی مخاطب و انحراف به سمت اشعار پر دنگ_صدا_ و بی‌محتوا شده است اگر هم شعر درخوری باشد که شاعرش اهل این بازی‌ها نیست! و این‌ها همه از شعر بود، نثر و داستان لکی خود حکایتی جدا دارد. تا آنجا که اطلاع دارم تلاش‌هایی قابل تقدیر از طرف نویسندگان لک‌زبان به‌ویژه در شهر هرسین در حوزه‌ی داستان‌نویسی شده اما متأسفانه در حد شرکت در مسابقات و جشنواره‌ها و انجمن‌ها باقی ماند و به چاپ نرسیده‌اند که حقیقتأ موجب تأسف من است چرا که اکثرأ داستان‌هایی در خور و ارزشمنداند.

و اما بخش دوم پرسش شما.

«لکی هرگز وام‌دار ادبیات کوردی نیست.»

بلکه این ادبیات کوردی است که وام‌دار لکی، وام‌دار سورانی، وام‌دار هورامی، وام‌دار کلهری، وام‌دار کرمانجی و بقیه‌ی گویش‌های کوردی است.

ادبیات کوردی یک پیکره است که موجودیت خویش را از اعضاء و اندام‌های ویژه‌اش دارد اندام‌هایی که هرکدام مشخصات و ویژگی‌های مختص به خود را در عین وحدت و یگانگی حفظ کرده و همین امر موجب غنای زبانی و ارزش بالای ادبیات آن است.

شما در حوزه ادبیات کودک نیز کار میکنید در مورد کتابی که به زبان لکی منتشر کرده اید بگویید؟

طی پروژه‌ای از جانب موسسه‌ی پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان و به دعوت جناب جبار‌شافعی‌زاده موفق شدم تعداد چند داستان کودکانه‌ خارجی را که به فارسی ترجمه شده بودند به همراه چند داستان دیگر که به فارسی تألیف شده بود را به لکی ترجمه کنم و چون امکان چاپ آثار فراهم نبود این امکان را داشتم  که با تکیه بر مختصر توانایی‌ام در زمینه‌ی گویندگی و قصه‌گویی آنها را بلندخوانی کرده و به صورت فایل صوتی و کلیپ تصویری منتشر کنم. و بعد نوبت به تألیف کتاب خودم رسید. دو بار در زندگی احساس مادرانه را تجربه کرده‌ام، یکی زمان تولد پسرم وقتی برای اولین‌بار تن نحیف‌اش را به آغوش کشیدم و مادرانه بوسیدمش و بار دوم روزی که اولین جلد کتابم را در دست گرفتم و با سرانگشتانم صفحاتش را ورق زدم. نثر لکی صفر مطلق بود، با وجود داستان‌های کثیر و غنی فولکلور، کسی میل‌اش به نگارش داستان لکی نکشیده بود، چرا؟ نمی‌دانم. اگر هم تلاشی در جهت ثبت داستان‌های فولکلور صورت گرفته بود مانند کتاب افسانه‌های لکی جناب کیومرث امیری کله‌جوبی متخلص به له‌که‌میر، انتشار ترجمه‌ی فارسی داستان‌ها بود و نه زبان اصلی‌شان. نثر لکی خلأ و نیازی بود که نتوانستم بی‌تفاوت از کنارش بگذرم. و اینگونه بود که با پشتوانه‌ی تجربه‌ی زیسته و مادرانه‌ام و ترجمه‌ی داستان‌های کودکانه‌ی پیشین و ارتباطی که با دنیای کودکان داشتم «بەلۊێی گ زوور نیاشتێ» خلق شد. داستانی که چکیده‌ی تفکر من در مورد لزوم رشد فلسفه‌ی کودکان و توجه هرچه بیشتر این مهم است.با وجود اینکه تعدادی داستان کوتاه بزرگسال هم داشتم اما ترجیح دادم اولین کتاب منتشر شده‌ی حوزه‌ی نثرلکی با پشتوانه ادبی و تجربه‌ی بیشتری در دسترس عموم قرار گیرد. و با تشویق و مساعدت جناب آکو جلیلیان کتاب چاپ و در بازار عرضه شد. غیر از این چند شعر کودکانه هم دارم که فعلأ تصمیم خاصی راجع‌به چاپ و انتشارشان نگرفته‌ام.

رسم‌الخط کتابتان را چگونه انتخاب کردید؟

رسم‌الخط کتاب من رسم‌الخط موسوم به راست‌چین کوردی است که عده‌ایی با توجه به منش سیاسی خود اسامی دیگری چون رسم‌الخط سورانی، رسم‌الخط ئارامی و… را استعمال می‌کنند.

دو رسم‌الخط پیش‌رو داشتم، یکی رسم‌الخط فارسی و دیگری کوردی. رسم‌الخط فارسی به واسطه‌ی سیستم آموزشی و حکومتی عمومیت بیشتری دارد اما حقیقتأ توانایی و ظرفیت خدمت به زبان مرا ندارد. در رسم‌الخط فارسی هرگز نمی‌توان کلماتی با معانی متفاوت در گرو تلفظ حروف را به صورت تفکیک‌پذیر نوشت طوری که در معنی خلط نشود و مفهوم به درستی منتقل شود. رسم‌الخط دوم همان رسم‌الخط کوردی است که در جغرافیای سیاسی ایران پذیرفته و تأیید شده و قانونأ اجازه‌ی تدریس و چاپ و نشر دارد و از طرف مراجع علمی و آکادمیک مورد تأیید است. غیر از این رسم‌الخطی با پیشینه و تاریخی مشخص و همچنین گستره‌ی جغرافیایی وسیع از نظر همگونی فرهنگی_زبانی مردم و پشتوانه‌ی سیاسی است.

 این رسم‌الخط با توجه به سیستم آوایی زبان ما که با گویش‌های مختلف دارای یگانگی است طراحی شده است؟

البته مانند هر زبان دیگری در نوشتار استثناعاتی هم هست که موجب می‌شود رسم‌الخط کوردی صد‌درصد نتواند زبان را پوشش دهد مثل تلفظ حرف «و» در واژه‌ی «سور» به معنی قرمز در تلفظ لکی که در رسم‌الخط کوردی تعریف نشده است با این وجود نسبت به رسم‌الخط فارسی  بیشترین خدمت را در جهت انتقال مفهوم به واسطه‌ی تفکیک معنی کلماتی با حروف مشترک  ارائه می‌دهد. ارائه‌ی خدمت بیشتر از طریق انتقال مفهوم از مؤلف به مخاطب، گستره‌ی سیاسی و جغرافیایی بالا از نظر هم‌ریشگی فرهنگی_زبانی، پشتوانه‌ی سیاسی، تجربه‌ی تاریخی و سن استعمال، دارایی افزون ادبی و غنای کتابخانه‌ایی در شاخه‌های گوناگون علوم مختلف، تأیید علمی از طریق مراجع علمی و آکادمیک همه و همه عقل مرا به استعمال رسم‌الخط راست‌چین کوردی قانع می‌کنند.

از بزرگان ادبیات لک بگویید چه کسانی را می‌توان نام برد.. آیا تحت تاثیر کسی بوده‌اید؟

هرگز نتوانسته‌ام معیار کوچکی و بزرگی را در مورد شاعران و نویسندگان درک کنم، هر کس به وسعت روح هنری خویش خالق اثر است. گاهی اثری بیشتر به دل می‌نشیند که بخشی از آن سلیقه و بخشی به مهارت مؤلف و تکنیک نگارش بستگی دارد.

شاعرانگی سروده‌های سیدقاسم ارژنگ، رگه‌های فلسفی اشعار دکتر کیومرث ایمانی و خیلی ویژگی‌های شاعران دیگر نظرم را جلب می‌کند اما کسی را کوچک نمی‌دانم تا در مقابلش به بزرگی دیگری اشاره کنم.

بخش دوم پرسشتان!

من، از من آغاز می‌شود.

تمام زندگی و از هر بُعد و منظری در تلاش بوده‌ام تا نه تأثیرپذیر باشم و نه دنباله‌رو.

در کتابخانه‌ی شخصی‌ام کتاب‌هایی از شاعران مختلف هست، می‌خوانم،  لذت می‌برم و گاهی می‌آموزم و می‌گذرم. همین.

شما فعالیت هایی نیز در فضای مجازی انجام داده اید. توضیح میدهید؟

تا کنون چند متن مناسبتی، داستان کودکانه، متن انتقادی_اجتماعی و… را به صورت فایل صوتی و کلیپ تصویری منتشر کرده‌ام. خلأ بزرگی را که با نبود نثر در ادبیات لکی به وضوح حس می‌کردم منجر شد به نگارش متون مناسبتی و متن‌هایی جهت مجریگری مراسمات فرهنگی رو بیاورم که به واسطه‌ی مختصر توانایی‌ام در حوزه‌ی اجرا و گویندگی کلیپ‌هایی با حداقل امکانات ساخته شد.

هدف اما فعالیت مجازی نبود، فضای مجازی تنها امکان نشر آنها بود. گویندگی و مجری‌گری برای من از اولویت‌هایم نیست اما هر کجا که احساس نیاز کنم و در هر زمینه‌ایی که وسعم برسد در راه ارتقاء سطح فرهنگی مردمم و آشتی آنان با هویتشان تلاش خود را خواهم کرد.

رابطه‌ی شما با شعر و ادب فارسی چگونه است؟ شاعران و نویسندگان مورد علاقه شما چه کسانی هستند؟

همان طور که زبان مادری زبان اندیشه‌ام است، فارسی زبانی است که با آن خواندن و نوشتن آموختم و به طبع سال‌ها در تلاش بودم تا تبلور اندیشه‌ام را در آینه‌ی این زبان به تجلی برسانم.

از طرفی زبان‌آموزی را ارج می‌نهم و چه بسا اگر به زبان دیگری هم تسلط کافی می‌یافتم، با همان زبان شعر و داستان و متن می‌نوشتم. چند زبانه بودن خوب است اگر موجب بحران هویت شخص نشود. اکثر منابع مطالعاتی و کتابخانه‌ی ما را ادبیات فارسی تشکیل داده است و ما به واسطه‌ی سیستم آموزشی و رسانه عملأ امکان دیگری نداشته‌ایم. با حضور در انجمن ادبی آفتاب و به‌دنبال آن شرکت در جلسات کارگاه ادبی پویای جناب سیدحاتم نیکیار توانستم به قلمم جهت دهم و مسیر رشد خود را بهتر بشناسم، درواقع این کارگاه چراغ راهم بود. اگر بگویم شاعر و نویسنده‌ی خاصی در ذهن ندارم دروغ نگفته‌ام، قطعأ افرادی هستند که اثرشان از پختگی کافی بهره‌مند است و جذابیت ویژه‌ی خود را دارند اما اینکه کسی خاص باشد برایم، خیر. کسی نیست.

جایگاه و چشم انداز ادبیات لکی را در گذشته و آینده چگونه میبینید؟

جایگاه ادبیات لکی به‌ویژه در حوزه‌ی نثر بسیار پایین‌تر از جایگاه حقیقی آن چه در گذشته و چه امروز است. غنای زبانی، گنجینه‌ی ادبیات فولکلور، ظرفیت بالای فرهنگی، حافظه‌ی تاریخی، و… همگی در خدمت مؤلف‌اند اما عواملی متعدد که به عقیده‌ی من  یکی از عمده‌ترین آن‌ها نداشتن رسم‌الخطی استاندارد برای نگارش بوده است موجب عقب‌ماندگی ادبیات ما نسبت به حوزه‌های زبانی مجاور گشته است. غیر از آن ترس شاعران و نویسندگان از انزوا و کمبود مخاطب نیز مزید بر علت است. اگر به همین منوال پیش می‌رفت هرگز نمی‌توانستیم آینده‌ی بهتری برای ادبیات لکی متصور شویم اما حالا در جریان فعالیت‌هایی مشابه در حوزه‌ی نثر لکی از ترجمه‌ی داستان و رمان بزرگسالان گرفته تا ترجمه‌ی داستان کودکانه و حتی تألیف اثر هستم.

همین نوید حالی خوش برای پیکره‌ی ادبیات لکی است که آن را در احتضار می‌دیدم، حقیقتأ این جنب و جوش و تحرک در حوزه‌ی نثر لکی به دنبال انتشار چند کلیپ و داستان کودکانه هدفی دور از ذهن بود که امروز در فاصله‌ایی کوتاه به منصه‌ی ظهور رسید و رنج و خستگی را از جان من زدود. من به مادری این فرزند خلف خرسندم و چشم امیدم به فردا روشن است.

برنامه‌هایتان برای آینده چیست؟

عمومأ نمی‌شود فردا را توصیف کرد، اما برنامه‌ریزی حرف دیگریست که بخش عمده‌ی آن را احتمالات دربرمی‌گیرد و نمی‌توان تعریف درستی برایش ارائه داد.

غیر از چاپ ونشر کتاب، ایده‌هایی دارم که هرکدام چند دهه پیشرفت را برای مردمم میسر می‌سازند، چه در حوزه‌ی تولید محتوای فرهنگی و رسانه‌ایی و چه در حوزه‌ی ادبیات.

اما دست تنها هستم و تنهایی کاری بیش از این از من ساخته نیست مگر در همین احوالات.

اگر امکان و اکیپ موجه و اسپانسر داشتم قطعأ می‌توانستم مجری طرح‌هایی باقدرت اجرایی و تأثیرگذاری بالا و البته به شرط تحلیل و پرداخت درست ایده‌هایم باشم.

سخن آخر.

از شما و کادر نشریه‌تان سپاس‌گزارم و آخر کلام، امید آن دارم که روزی بی هیچ واهمه‌ایی در رسانه‌های ملی‌ خود به زبان مادری بگوییم و بنویسیم.

 

  • منبع: هفته نامه غرب / شماره‌ 729

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *