محمدحسین شیریان روزنامهنگار مطرح کرماشانی: صدای حقیقی صاحبان رسانه شنیده نمیشود
هرگز به مرگ روزنامههای کاغذی اعتقادی ندارم
پارسا پاینده: آنهایی که با رسانه در کرماشان آشنا هستند، حتماً نام «محمدحسین شیریان» روزنامهنگار و پژوهشگر حوزهی فرهنگ و رسانه را بارها و بارها شنیده اند. قلم وزینش را در مطبوعات استانی خواندهاند. برخی در کلاسهای درس روزنامه نگاریاش حاضر بودهاند و جمعی نیز کتاب« تاریخ مطبوعات استان کرماشان» را از او خواندهاند. در آستانهی روز خبرنگار با این چهرهی آشنای رسانه به گفتگو نشسته ایم. ماحصل این گفتگوی خواندنی، پیش روی شماست:
در همین ابتدا بگذارید با یک سوال چالشی، گفتگو را کلید بزنیم: آیا روزنامهی کاغذی همچنان «ارزش مستقر» محسوب میشود؟
شروع خوبی است. ببینید! بن مایه تمامی رسانههای جهان در قاب چاپ و حروف چاپی شکل گرفته است. از دستگاه حروف سربی گوتنبرگ این رخداد مبارک سرعت در انتشار اطلاعات و تکثیر برگهای کاغذی متولد شد. قطعاً روزنامههای کاغذی ادامه خواهند یافت.
متأسفانه همهی پدیدههای جدید وارداتی در کشور ما با گسست نسلی و استفادهی تقریباً نامراد و ناکام اتفاق میافتد. همین امروز بزرگترین روزنامههای چاپی جهان، سه عنوان مهم آن در «ژاپن» پرتیراژترین روزنامههای کاغذی جهانند و نیز بقیه در آمریکا، آلمان و فرانسه و انگلیس به دو رویکرد کاغذی و دیجیتال در سایتهای منحصر بفرد روی آوردهاند.
در توکیو، روزنامه «یومیوری شیمبون» دهها سال است با تیراژ روزی 14 میلیون نسخه روزنامهی کاغذی در سه نوبت منتشر میشود و در کنار آن سایتهای اینترنتی در تمام جهان (باستثنای ایران و چند کشور انگشتشمار) نشریات کاغذی پر رونق است. این به دلیل تعلیم و تربیت فرهنگی است.
مثل این است که بگوییم در کشورهای دیگر مردم با رونق فایلهای pdf، دیگر کتاب کاغذی نمیخوانند؛ که اینطور نیست و این در ایران است که تیراژ کتاب، دیگر به 50 نسخه هم رسیده! و علتش خواندن کتابهای pdf نیست بلکه عدم مطالعه و عدم ضرورت توجه به ترغیب آن در مدارس و دانشگاهها و خانوادههاست.
ما متأسفانه خیلی زود مرعوب ذهنیت دنیای دیجیتال شدیم و خسارت بی مرز آن هنوز ادامه دارد و ارتباطی به ظهور فضای آنلاین ندارد. هر چند استفادهی به اندازه و درست از اینترنت برای آگاهی و رفع نیازهای امروزه ضرورتی انکار ناپذیر است. هرگز به «مرگ روزنامههای کاغذی» اعتقادی ندارم. این فرضیهی ذهنی ما ایرانیهاست. از پیش در برابر ساختارهای وارداتی بدون مطالعه تسلیم می شویم. کوچ دانشورانه همان ورود به عرصهی مطالعه رسانههای کاغذی و به دلیل کمبود وقت، استفادهی صحیح از ملزومات آگاهی بخش آنلاین است.
به نکات خوبی اشاره کردید. از جمله فرضیهی غلط ذهنی ما ایرانی ها. حال که اشاره به رسانه های مکتوب در ایران داشتید، جایگاه نشریات استانی و منطقهای کجاست؟
معتقدم که همهی نشریات ایرانی، خسارت جبرانناپذیری از انتقال به دوران فضای مجازی و اینترنت دیدهاند و میبینیم که در بسیاری از کشورها این حقیقت وجود خارجی ندارد. مثلاً روزنامهی کاغذی محلی «نیویورکتایمز» و «واشنگتنپست» از پر مخاطبترین نشریات آمریکا است که هم در گسترهی انتشار روزنامهی کاغذی موفقاند و هم سایتهایشان در اختیار است.
نشریات استانی به دلایل مختلف اقتصادی و عدم جذب آگهی و رپرتاژهای مناسب، اوضاع خوبی ندارند و به دلایل گفته شده رویکرد مطالعه در سطح خسارتباری تضعیف و به حداقلِ خود در یکصدساله اخیر رسیده است!. بعضی از نشریات استان به دلایل مالی یا کسب قدرت به بولتن روابطعمومیهای ادارت و در سطحی نازل فروکش کردهاند. به دلیل همین وابستگی، تعهدات اخلاقی و حرفهای شان و مطالب آنان موصوف به خواستههای آگهی دهندگان تغییر میکند و بخشی از هیئتتحریریهی آن نشریه میشوند. کاغذی یا فضای مجازیشان هم تفاوتی ندارد. عنصر آگاهی بخشی و ضرورت توجه به نیاز مخاطب و شهروندان تضعیف شده است.
با شما در این مواردی که گفتید، کاملاً همراهم. به عنوان کسی که در حوزهی مطبوعات استانی همواره نقشی مقبول داشته اید، وضعیت امروز نشریات کرماشان را چگونه می بینید؟ چالشهای پیش رو کدامند؟ اگر بخواهید به طور خاص، نظری گذرا به مطبوعات در کرماشان بیندازید، از فراز و فرودها و گسست های تاریخی و اجتماعیاش چه چیزهایی خواهید گفت؟ آیا هنوز دریچههای امید رو به آینده باز است؟
برای پاسخ به این پرسش بگذارید به تاریخ نشریات کرماشان رجوع کنم. تجربه و تحقیقات میدانی و پژوهشهای اسنادی بنده نشان میدهد که نشریات ابتدای آغاز نهضت مشروطه از 1285 شمسی از یکصد و پانزده سال پیش شروعی طوفانی قدرتمند و بسیار قوی داشتهایم. روزنامه بیستون زندهیاد ابوالقاسمخان لاهوتی و روزنامه کرماشان مرحوم فصیحالمتکلمین در ابتدای پیروزی مشروطه یک روزنامه تام و تمام بوده اند.
گزارش بیهمتای روزنامه کرماشان از اووضاع اجتماعی و درخواست بلدیه و انجمن شهر در سال دوم مشروطیت یک توسعهگرایی بی نظیر بوده است. در همه دورانهای تاریخ مطبوعات کشور و استان فراز و فرودهای بسیاری دیده می شود. کرماشان هم، چنین است. از حضور نشریات تندرو تا نشریات تاثیرگذار دوره ملی شن صنعت نفت جراید بی همتایی هست با تیترهایی که دیگر امکان تکرارش نیست این را به چند معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد عرض کردهام.
نشریات باید بازتابی از مطالبات مردم زمانه خود باشند نه درگیر و دار دریافت آگهی و انحصاری شدن تیتر و مطالب میل به ذائقه آگهی دهندگان. کاش اتحادی که در دوره ملی شدن صنعت نفت در میانه اندیشه عاشقان وطن و مبارزه علیه استعمار انگلستان شکل گرفت در دوره ما نیز برای میل به رسیدن به نتایج ارزشمند برای مردم استان اتفاق می افتاد که اکنون آرزویی بیشتر نیست. برای بهتر شدن استان کرماشان نیاز به یک همگرایی بسیار قدرتمند بین اهالی رسانه خارج از نوع اندیشیدن موافق یا مخالف دولت یا نگرشهای متفاوت اهالی مطبوعات و همه رسانهها و گذشتن از خود می توان رهآورد بزرگی را صید کرد.
ما در استانی که باید قطب کشاورزی و صنعت باشد در چه جایگاهی هستیم؟ بیکاری و دیگر آسیبهای اجتماعی، مبلمان شهرهای استان، حوصلهی مدیرانی را میطلبد که فقط برای حقیقت کرماشان عزیز در مسند شایسته خود قرار گیرند. افتراق بین اصحاب رسانه یک زنگ خطر و آواری «خانهخرابکن» است. امیدوارم اشتباه کردهباشم. جز به تعالی استان نباید اندیشید. با هر زبان و اندیشه که آید شیرین و پر ثمر است.
براستی که همینطور است. با این اوصاف، اولویت های تغییر ساختاری، فکری و کارکردی رسانه در استان چه مواردی است؟
فکر میکنم اساسیترین کار همین است: نیاز سنجی مطالبات مردم و اهمیت آن در انتقال به متخصصان و انتشار گزارشهای ناب و موثر. ابتدا باید اندیشه مدیر رسانه بر تفکر و متمرکز بر توسعه پایدار باشد. کرماشانی که دروازهی عتبات عالیات بوده و به امپراطوری عثمانی راه داشته و جنگهای ویرانگر اول و دوم و اشغال استان توسط روسها و انگلیسیها، حضور آلمانها و عثمانیها دیده که هر یک برای منافع پلید خود، صحنههای خونینی از نیاکان ما را در دشت ها و کوهها و دره ها با دفاعها و شکستها برجای گذاشته اند، همه تجربیاتی ارزشمند برای سرزمینی است که در 8 سال دفاع بی همتا عزیزترین جوانان وطن با کفن خون آلوده و تنی مجروح و گاه حتی پیکری بی نشان، هستی خود را فدا کردند و نشریات موظفاند تاریخ این سرزمین را به نسلهای بعدی معرفی نمایند.
چنان که باید بزرگی و عظمت فرهنگ آن را در صنوف مختلف به جهانیان بشناسانند. استان محلی سرشار از عطوفت انسانی، هنر، اخلاق، دین و مذاهب مخلتف ارجمند است آنان هزاران سال است با عهد اخوتی نانوشته در کنار هم زندگی می کنند علیه دشمن مهاجم جنگیده و می جنگند. عشایر ایلات و طوایف گرانقدری در استان حضور دارند که جامعهشناسان باید برای معرفی چنین همگرایی ستودنی از طریق رسانهها دست به کار شوند.
اجازه بدهید مسیر بحث را به سمتی دیگر بکشانم. چقدر به نقش واسط دولت برای اصلاح ساختارها در رسانه های استانی معتقدید؟ اگر پاسخ آری است، بایدها و نبایدهای چنین نگرشی را برشمارید.
راستش با این تقسیم بندی موافق نیستم. در این مقوله حتماً به دلایل همپوشانی حضور قواعد و قوانین رسمی باید محتاط بود. رسانهها باید تریبون مردم برای رساندن صدای مطالبات آنان به حاکمیت و دولت باشند. با رعایت قانون اساسی، بدون هیچ مانع و لکنت زبانی!. تنها این تعریف از واسطه رسانه-دولت را می پذیرم نه بیش از آن را.
در غیر این صورت رسانهها تبدیل به بوق دولت میشوند و خاصیت خود را از دست میدهند و حتماً با کمک دولت به مطبوعات مخالفم و باید قوانین تغییر کند. استقلال رسانهها از چرخهی این واسطهی کمک دولتی و رسانه عبور نمیکند!. شاید سخن من موافق ذائقهی همکاران عزیز و ارجمندم نباشد. مگر روزنامه صور اسرافیل شهید میرزا جهانگیرخان از دولت پول می گرفت تا مشروطیت را نگاهبانی کند؟ چرخهی روز خبرنگار نیز به دولتی شدن آن معتقد نیستم مگر شهید احمد صارمی چون به ایرنا مربوط می شد باید شهادت او نیز مربوط به دولت باشد؟ او با شهامتی کم نظیر تا لحظه شهادتش از قساوت طالبان گفت با گزارشی ماندگار به ما گفت باید در میدان گزارش چگونه لحظات سخت گزارش دهی را چگونه باشیم. همهی مراسماتی که در کشور برای آن شهید برگزار میشود، دولتی است و صدای حقیقی صاحبان رسانه خیلی شنیده نمیشود.
گاه مدیران ارشد دوست دارند جملهی رسانهها بلندگوی آنها باشند و این خلاف قوانین اساسی و مطبوعات است. اگر مطبوعات قدرتمندی داشته باشیم حتماً چهرهی کرماشان اینی که هست نخواهد بود. ما باید تفاوتهای خود را با دیگران درک و آنان را به احترامی شایسته بدرقه کنیم. اگر چنین بود، وضعی دیگر داشتیم. اصلاً چرا باید دولت در اصلاح و ساختار رسانهها دخالت کند. در کدام کشور توسعه یافته این ممکن است! همه رسانهها باید در چارچوب دفاع از تمامیت ارضی کشور، حصول به منافع امنیت مردم و شاخصهی حیات اجتماعی آنان حساس و مدافع آن باشد. غیر از این میرسیم به تفاوتهای فکری که تاریخ مطبوعات به ما میگوید: جز تفوق بر خودخواهی و جز ارجحیت منافع مردم و کشور هیچ مانع دیگری برای فعالیت رسانهها وجود ندارد.
می دانید که رسانههای استانی همواره به نیروی انسانی دانشآموختهی عرصهی رسانه نیازمند بوده و هستند. برای این امر به کدام راهکارها رسیدهاید؟
صریح بگویم که بزرگترین چالش و کمبود در بسیاری از رسانههای استان، عدم تخصص در رشته روزنامهنگاری است. حتی برخی از خبرگزاریهای مهم نیز با مشکلات تیترنویسی و تنظیم خبر به صورت حرفهای روبرویند. در هنگام داوری جشنوارهها با این مشکل برخورد داشتهام. چرا باید از شرکت در کلاسهای آموزشی غفلت شود! بدون شک توجه به مفاهیم اساسی خبر، گزارش، مصاحبه، فتوژورنالیسم و نیز صفحهآرایی می تواند ما را از وضعیتی که اکنون گرفتار آن در بسیاری از رسانهها هستیم خارج سازد.
برونرفت از مشکلات فنی و حرفهای تنها با آموختن و یادگیری اساسی ممکن است. مطالعهی روزنامههای مهم و پرمخاطب، خواندن کتب آموزشی روزنامهنگاری، مطالعه و دیدن روزنامه دیگران حتی اگر از آنها دل خوشی وجود ندارد. این سوال ارزشمند شما بنمایه همه رنجهای نشریات است. درک این که چرا نشریهای چه مجازی چه مکتوب موفق است و چگونگی نوشتن مثلاً یادداشت نویسی که امر مهمی است، اصول مصاحبه و گزارشنویسی میتواند رنج مردم و موفقیتهای آنان را یا فراموش شدگان عرصه اجتماعی را نو پردازی کرده و باید ادبیات نوشتاری برای نشریات را بیاموزیم.
و آخرین حرف تان در این گفتگوی خواندنی چیست؟ مطالعه و مطالعه و مطالعه و دانستن، فهم ما را از چگونگی نشریهداری به سود مردم تغییر میدهد.
از اینکه در این گفتگو شرکت کردید، بسیار ممنونم. سلامتی و شادی قرین روزگارتان باد