سوگسرودهایی از استاد منصور یاقوتی برای زنده یاد جمال راجی
زنده یاد جمال راجی درتهران به ابدیت پیوست. یادش جاودانه باد. البرزکوه تحمل شکوه و وقار وبزرگی بزرگمردی چون جمال راجی را تاب نیاورد و مردی به بلندای آسمان را از ما گرفت؛ ازما سوگواران خاموش وگریان را . جمال .. جمال عزیز که بی صدا یاور خاکسترنشینان و درماندگان بودی ..این چه وقت کوچ کردن بود؟ ایران عزیز هر یک قرن از دامان خود مردی چون تورا که مظهرنیکی وسخاوت وجوانمردی است به سختی بوجود خواهد آورد «بگذارتا بگریم چون ابردربهاران / کزسنگ ناله خیزد روز وداع یاران باساربان بگویید احوال آب چشمم /تابرشترنبندد محمل به روز باران» گل از شاخه افتاد و بر خاک ریخت شهیدان خاک این شهید دگر
از بس که گریه کردیم همراه سوگواران
در سوگ لاله زاران در این سیه بهاران
گویی کویر غم شد قلب شکسته ی ما
با یاد بس عزیزان با زخم روزگاران
باور نمی کند دل، پشتم شکسته شد، آه !
مرگ تو را به غربت، راجی !، عزیز یاران
باید چمر بنالد بر دشت مادیان کوه
ای آخرین سوار از میراث آن سواران
باران گریه در چشم داغ از جگر نروبد
آه ای جمال راجی , درشهر داغداران .
منصوریاقوتی – 10خرداد 1401
ای کوه دالاخانی , چون است بر این سیه خاک
از هم نپاشی ای وای در سوگ آن فراتاک
ای قلهی اجی تی دیدی که غم چه هاکرد
شهر جمال راجی ای شهر مردپرورد
باران گریه در چشم سوگ عظیم یاران
در این بهار خونین در گوشه و کناران
در کوچه باغ سنقر بویش کجا بجوییم؟
رد جوانمردیش از جم مگر بپوییم
باغی پر از گل سرخ پرپر زنان شد اخگر
تادر اجاق کهنه تاول زند شررها
تا که بخیزد از خاک گلبوتهی آرزو
تا که بمیرد آن دیو در کوه و در کمرها
ای شعر ناب رویا بر دامن شقایق
رفتی برو خدا را بر بال آسمان ها
البرز نازنین را اندر پی فریدون
جستی، نبود و آنک زاری به ناودان ها
گریند ناودان ها درسوگ ماتم تو
هان ای جمال راجی ای مظهر سپیده
ای که چو تو به عالم هرگز کسی نبیند
در خوبی و نجابت از چنگ شب رهیده
جای تو را که بودی چون شبچراغ سنقر
ای اخگر زمانه در بخشش و کرامت
در این زمانه ی بد کی در عمل کند پر؟
اسطوره ی کرامت تندیس مهر و رحمت
مرگ تو را چگونه باور کنم به البرز؟
کیخسرو زمانه ای تو چراغ ایران
بودی به ظلمت شب پشت و پناه فرهنگ
یاریگر فقرا، نامت بود جاودان
منصور یاقوتی خرداد 1401