مشروطیت آذربایجان و یارمحمدخان کرماشانی / دکتر نادر پروین

 

یکی از مهمترین حوادث تاریخ معاصر ایران جنبش مشروطیت است، در این میان نقش تبریز بعد از تهران در جایگاه دوم قرار دارد.چون تبریز پس از تهران بزرگترین شهر و ولیعهد نشین بود. به همین جهت با وجود فاصله نسبتا زیاد با تهران ، همیشه با پایتخت در تماس بود. ارتباط با تهران و آشنایی با تحولات سیاسی آن، نزدیکی آذربایجان به خاک قفقاز و عثمانی و رفت و آمد مردم این چند دیار در بیداری آذربایجان نیز مؤثر بود. این زمینه ها باعث شد که بعد از به توپ بسته شدن مجلس به فرمان محمد علی شاه، مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان در دفاع از مشروطیت قیام کنند.

یکی از سرداران مهمی که از کرمانشاه به کمک این دو شتافت یارمحمد خان کرمانشاهی بود که متاسفانه اسم و نقش ایشان تحت الشعاع حوادث تبریز و نقش پررنگتر ستارخان و باقر خان قرار گرفته و مورخین جز در حد اندک به نقش مهم این سردار کرمانشاهی در تحولات تبریز عنایت نکرده اند. با این وجود نگارنده در مقاله حاضر می کوشد که از طریق کاویدن در لابلای منابع و اسناد دوره مشروطیت به این پرسش پاسخ دهد که براستی نقش یارمحمدخان کرمانشاهی در حوادث مشروطه خواهی آذربایجان چه بوده است؟ فرضیه تحقیق حاکی از آن است که اگر از هر شهری تنها دو نفر امثال یارمحمد خان کرمانشاهی به یاری مشروطه خواهان تبریز شتافته بودند آزادی خواهان تبریزی در سریعترین زمان ممکن به هدف اصلی خود که پیروزی مشروطیت بوده است، می رسیدند.

درمورد پیشینه تحقیق می توان گفت برخي از نويسندگان نامدار ايراني دوره مشروطیت از قبيل دكتر مهدي ملك زاده و احمد كسروي به طور پراکنده به خدمات و فداكاري هاي یارمحمدخان (سردار مشروطه) اشاراتی داشته اند. اما اولین بار دكتر علي اكبر نقي پور، كتابي را با عنوان «يارمحمدخان؛ سردار مشروطه» به صورت مستقل به زندگی و مبارزات یارمحمدخان اختصاص داده است اما مشکل اصلی اثر اخیر این است که بر نقش یارمحمدخان در تحولات سیاسی کرمانشاه تمرکز داشته و به نقش یارمحمدخان در حوادث تبریز چندان عنایت نداشته است. از این رو نگارنده در تحقیق حاضر برای نخستین بار تلاش کرده ضمن جمع آوری مطالب پراکنده پیرامون نقش یارمحمد خان در تحولات مشروطیت تبریز ، نقایص تحقیقات پیشین را برطرف کند.
مشروطیت در کرمانشاه و زمینه های مهاجرت یارمحمد خان کرمانشاهی به تهران و تبریز برای درک بهتر شرایطی که یارمحمد خان کرمانشاهی را به مهاجرت به سمت تهران و سپس تبریز و پاسخ مثبت به ندای کمک خواهی ستارخان و باقر خان واداشت، لازم مینماید که شمه ای از اوضاع و احوال کرمانشاه در دوره مشروطیت ذکر شود بلکه مخاطب درکی بهتر از زمینه های مهاجرت یارمحمدخان کرمانشاهی به تبریز و دفاع از اندیشه های مشروطه خواهی ستارخان و باقرخان داشته باشد.
توضیح آنکه گرچه در کرمانشاه اکثریت مردم و همچنین حاکمان محلی طرفدار بقای حکومت قاجار و مخالف مشروطه بودند اما با این وجود در طرف مقابل طرفداران مشروطیت نیز بیکار ننشسته و در حمایت از مشروطیت به تکاپو افتادند؛ به دنبال استقرار نهضت مشروطیت، آزادی خواهان کرد که بیش از دو هزار نفر بودند در کرمانشاه درچهارچوب هیئت «ترقی و سیویلیاسیون» متشکل شده و در اولین اعلامیه بیان نامه خود، انتظارات کردها را از دولت مشروطه به سران مشروطه اعلام کردند. آنچه در این اعلامیه دارای اهمیت است، این است که کردها خود را بخشی از ملت ایران دانسته و خواستار انجام اصلاحات همه جانبه به منظور تحقق شعارهای انقلاب مشروطیت شدند و امتیاز خواصی برای جامعه کرد طلب ننمودند. در اسنادی که رضا آذری شهرضایی در کتاب «گزیده¬ اسنادی از وقایع مشروطیت در کردستان و کرمانشاهان» راجع به مشروطیت در کرمانشاه استخراج کرده است علاقه مردم متوسط شهری به مشروطیت نمایان است. هنگامی که علمای کشور در ماه ذی الحجه 1327 قمری از مردم خواستند که برای اعتراض به حضور نیروهای روس در ایران مراسم عید نوروز را برگزار نکنند، هیئت ترقی به تلگراف علما پاسخ مثبت داد و آمادگی خود را برای جنگ با روس‌ها اعلام داشت.
از طرفی سیف الدوله برادر عین الدوله ، حکمران کرمانشاه که مردی مستبد و از طرفداران سرسخت محمد علی شاه بود بدون توجه تلگرافات مجلس در جهت رسیدگی به شکایات وامورات مردم و همچنین اعلام بی طرفی، به‌عنوان رهبر مخالفان مشروطه عمل می‌کرد و به این مشکلات دامن زده و اوضاع را آشفته‌تر می‌ساخت. از این رو فضای کرمانشاه برای مشروطه خواهان چنان مساعد نبود. در نتیجه حامیان مشروطه به علماء عتبات متوسل شدند و تلگرافی برای علماء ثلاثه نجف مخابره نمودند. ناظم الاسلام کرمانی در ذیل حوادث روز دوشنبه 13 ذی الحجه سال 1324 قمری می‌نویسد: «امروز مجلس تعطیل است در انجمن طلاب مذاکره از اختلاف کرمانشاه بود که درکرمانشاه اختلافی بزرگ در قبول مشروطیت به میان آمده، بالاخره رجوع به علماء عتبات کرده اند. علماء نجف یعنی جناب حجه الاسلام آقای حاج میرزا حسین خلیل و جناب حجه الاسلام آقای آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و جناب آقای شیخ عبدالله مازندرانی حکم کرده اند به و جوب مشروطیت دولت ایران و اینکه مردم اطاعت احکام مجلس شورای ملی را بنمایند. با این وصف جمعی از مستبدین و علماء مخالفت نموده مانع انتخاب وکلا می‌باشند. ولی امام جمعه کرمانشاه با نهایت میل در امر مشروطیت و امر انتخاب ساعی است از بذل مال و جان دریغ نمی‌فرماید. بنای طلاب بر این شد که مجلس رسماً از دولت بخواهد که مانعین مشروطیت را جلوگیری نماید». اما این اقدام مشروطه خواهان نیز سودی نبخشید چون نه تنها امام جمعه کرمانشاه فوت و به قولی مسموم شد بلکه سیف الدوله همچنان درعقیده و مرام خویش در دشمنی با مشروطه خواهان مسر بود.
یار محمد خان نیز در زمره افراد مشروطه خواه کرمانشاه بود که با اندیشه آزادی‌خواهی وارد کمیته غیرت کرمانشاه شد و در کنار عده‌ای از آزادیخواهان کرمانشاه مانند حاج آقا محمد مهدی، میرزاعلی خان سرتیپ خانه خراب، ابوالفتح میرزا دولتشاهی و … به فعالیت پرداخت. یارمحمد خان هنگام برخورد مشروطه خواهان و مستبدان در کرمانشاه، همراه دو هزار تن از آزادیخواهان در کنسولگری انگلستان در کرمانشاه (محل فعلی شهرداری) متحصن شد. ملک زاده در ذیل حوادث شهرهای ایران در این ایام، راجع به اوضاع کرمانشاه می‌نویسد: «این شهر که مرکز غرب ایران است و بیش از سایر شهرها، مردان مستبد و مقتدر دارد در طلوع مشروطیت میدان جنگهای خونین و قتل و غارتهایی شد که در سایر ایران نظیر آن دیده نشده بود.
حاکم شهر حاجی سیف الدوله برادر عین الدوله مرد مستبدی بود و نمی‌خواست وکلایی برای مجلس انتخاب شوند. این بود که به مخالفت مشروطه خواهان برخاست و در نتیجه جنگ در میان دو دسته در گرفت و مستبدین خانه‌های ملاهای معروف را که مخالف مشروطه بودند مرکز خود قرار دادند و مشروطه‌طلبان در قنسولخانه انگلیس و تلگرافخانه اجتماع کردند. شهر به کلی در حال تعطیل بود، بازارها بسته و هزاران مرد مسلح از دو طرف شب وروز با هم جنگ وتیراندازی می‌کردند، چندین هزار نفر از ایلات مسلح اطراف کرمانشاه به تحریک مستبدین به شهر هجوم بردند بازارها و خانه‌ای مردم را غارت کردند و عده‌ای بی گناه را کشتند». به هر روی پناهندگان مدتی در کنسولگری بودند تا اینکه در نتیجه اعتراضات سفارت انگلیس و شکایات مردم و متحصنین، سیف الدوله مستبد عزل گردید و ظهیرالدوله که مردی خیر خواه بود به‌جای وی منصوب گردید.
دولت انگلستان که خواهان بیرون آمدن متحصنین کنسولگری بودند ترتیبی دادند که هر چه زودتر آنان خارج شوند. به همین دلیل بین مجلسیان و اتابک جلساتی تشکیل گردید و متعاقب آن تلگرافی به کرمانشاه مبنی بر حفظ جان متحصنین و بیرون آمدن آنان از کنسولگری مخابره شد. متحصنین بیرون آمدند اما نا آرامی‌ها همچنان ادامه داشت. بر اثر این نا آرامی‌ها حدود دو یا سه هزار نفر از مردم کرد جمع شدند و به طرف تهران رهسپار شدند اما قتل علی اصغر خان اتابک و بروز آشفتگی ناشی از آن، مجالی برای اظهار تظلم این عده باقی نگذاشت.
یکی از چهره‌های شناخته شده در میان مشروطه خواهان کرد در آن دوران روحانی برجسته «شیخ محمد مردوخ» است که به قولی مؤسس اولین انجمن سنندج محسوب می‌شد. نوشته‌های او درباره رویدادهای انقلاب مشروطه از ارزش وقایع نگاشتی عمده‌ای برخوردار هستند. مردوخ درباره پیدایش نخستین انجمنهای کردستان می‌نویسد: «پس از عزل وزیر همایون، روز جمعه نهم محرم 1325 هجری قمری تلگراف حکومت میرزا اسماعیل خان ثقه الملک رسید. روز پنج شنبه 11 ربیع الاول وارد کردستان گردید.
ثقه الملک بر حسب ظاهر از طرف دولت، حکومت داشتند اما باطناً از طرف ملیون و طرفداران مشروطیت مأمور بود که اهالی کردستان را با اوضاع مشروطیت آشنا نموده این منطقه را ضمیمه قوای ملی بسازد». ثقه الملک در هر فرصتی ضرورت و اهمیت استقرار نظام مشروطه را پیش کشیده و مردم سنندج را اهداف انقلاب آشنا می‌کرد، اما به نظر می‌رسد که در میان کردهای ساکن تهران هم گرایش به مشروطه وجود داشته است و مردوخ تسریع می‌کند که پیش از مذاکره با ثقه الملک از سوی کردها مقیم مرکز به او پیشنهاد شده بود که که در کردستان انجمنهای ملی تشکیل دهد. علاقه کردهای ساکن مرکز به تشکیل انجمن بیشتر از حساسیت و تمایل بازرگانان و بازاریان کرد به برقراری نظام ملی و حاکمیت قانون ناشی می‌شد و در نخستین انتخابات مجلس دارالشورا که در اواسط شعبان 1324 ه.ق به پایان رسید، امین التجار کردستانی به‌عنوان نماینده کردستان جز طبقه پیشه وران آنتخاب شد.
انتخاب وی نشان می‌دهد که اشراف محلی نتوانسته فرد مورد نظر خودرا به مجلس بفرستند و نیز مؤید این واقعیت است که بازرگانان آنقدر انسجام و ایمان به مشروطیت داشته اند که توانسته اند سخنگویی از طبقه خودرا به‌عنوان نماینده همه کردها روانه مجلس سازند. به هر حال یک ماه پس ازمذاکرات ثقه الملک حاکم سنندج و شیخ محمد مردوخ، اولین انجمن مشروطه خواهان آن شهر به نام انجمن صداقت تشکیل شد و بیشتر اعضا و هواداران آن از تجار و بازاریان، روحانیان و افراد طبقه متوسط شهر بودند.
مردوخ به این نکته اشاره دارد که انجمن صداقت و فعالیت آن با مخالفت صریح اشراف محلی زمینداران ورؤسای عشایر روبرو شد و افراد با نفوذی مانند میرزا یوسف مشیر دیوان، پیشکار حکومت اعلام کرد که مأمورین دولت و دیگر اقشار کردستان بایستی مطیع اوامر پادشاه باشند نه گوش بر آواز سید و ملا و بازاری.
به این ترتیب کردها نشان داند که در شرایط متعارف و عادی آماده خدمتگزاری به نظام مشروطه و برخورداری از مواهب مشروطیت هستند.. بنابر این می توان گفت علل مهاجرت یارمحمد خان کرمانشاهی به طرف تهران و سپس تبریز و پاسخ مثبت به ندای کمک خواهی ستارخان و باقر خان را آشنایی اولیه یارمحمد خان و طرفدران مشروطیت با اندیشه های مشروطه خواهی در کرمانشاه و کردستان ، عدم شرایط مناسب جهت فعالیت سیاسی در کرمانشاه به دلیل استبداد حاکمان قجری در این شهر، درک اهمیت و موقعیت خطیر شهر تبریز در حوادث مشروطیت و در نهایت روح آزادی خواهی نامبرده بوده است.
زندگی، مهاجرت، و نقش یارمحمد خان کرمانشاهی
یار محمد خان فرزند میرزا محمد زردلانی بود، و مادرش بلقیس از طایفه بالاوند بوده است. یار محمد خان در ابتدا شغل بار فروشی داشت و به دلیل نزدیکی محل کار او به مسجدی که آقامحمد مهدی مجتهد کرمانشاهی امام جماعت آن بود ، تحت تأثیر شخصیت و کرامات مجتهد قرار گرفت. در آغاز مشروطه خواهی و قیام اهالی کرمانشاه بر علیه سیف الدوله که شخصیتهای مذهبی و سیاسی طرفدار مشروطیت در خطر ترور سیاسی توسط ایادی دولتمردان قرار گرفتند، آقا محمد مهدی، نظر به اطمینان و اعتماد به اندیشه و اعمال یار محمد خان و حسین خان از نزدیکان یارمحمد خان، آنها را محرم و محافظ خود قرار داده و هر دو پس از فراغت از کار روزمره در سفر و حضر و تحصن همراه او بودند.
یار محمد خان در جلسات سری و مجالس مشروطه‌طلبان کرمانشاه که با حضورافراد زیادی از مردم کرمانشاه و غالباً به صورت مخفی و شبانه تشکیل می‌گردید محافظ آقا محمد مهدی بود و در آن جلسات شرکت می‌کرد و در مباحثه‌ها از کیفیت امور آگاه و در جریان اوضاع قرار می‌گرفت. از طریق همین جلسات با حاج حسن اعتماد الرعایا مشهور به حاج اعتماد از بازاریان خوشنام و متدین و مشروطه خواه که املاکی نیز در حومه کرمانشاه داشت، آشنا گردید. حاج اعتماد از مریدان محمد مهدی بود که سهم امام و خمس و وجوهات را به مانند سایر مشروطه خواهان شهری و عشایر به آقا می‌پرداخت و ارتباط مذهبی و سیاسی اعتقادی بین محمد مهدی و حاج اعتماد برقرار بود. توجه و اعتماد آقا به یار محمد و حسین خان که از پیک‌های محارم طرفین بودند، موجب توجه حاج اعتماد به یارمحمد و الفت روز افزونی بین آن دو گردید، به ‌طوری که به دور از تضادهای طبقاتی و تفاوتهای اجتماعی یار محمد، حاج اعتماد را «داشی» یعنی برادر بزرگ خطاب می‌کرد؛ و در گرفتاری زندگی حاج اعتماد پشتوانه او محسوب می‌شد.
در زمانی که ظهیر الملک خوشنام امور حکومتی کرمانشاه را به عهده گرفت، یار محمد به توصیه محمد مهدی و حاج اعتماد، در صف توپچیان حکومتی استخدام گردید و کار بازار را رها کرد؛ اما روح سرکش و غلیان درونی و ذات آزادیخواهی که در کالبد او جای گرفته بود او را به این مراتب و اطاعت از فرمانده نظامی بالاتر از خود قانع نمی‌ساخت و با تمام توجه حاکم وقت به محض استمداد مجلس شورای ملی در خرداد 1287 با داشتن عائله و زن و فرزند و مادر و برادران خردسال که تحت تکفل او بودند به تکاپو افتاد تا شاید خود را به مرکز انقلاب در هر کجای ایران برساند و در کنار سایر همگنان پرچم آزادیخواهی را بر افرازد. از این رو وی پس از رفع تحصن به دلیل درک اهمیت تحولات تهران ابتدا به همراه برادرخوانده‌اش، حسین خان کلاهی عازم تهران شد.
اما در قم از به توپ بستن مجلس و اشغال تهران بدست قزاق‌های لیاخوف آگاه شد و از آنجا به تبریز رفت و به آزادیخواهان از جمله ستارخان و باقرخان پیوست. احمد کسروی می‌نویسد: «از روزی که محمد علی شاه به باغشاه رفت و در میان او و مجلس کشاکش برخاست از همه شهر‌ها تلگراف می‌آمد و همه اینها نوید ایستادگی و یاوری میدادند. ولی اینها همه رویه کارانه می‌بود. در آن شهرها به جز از تبریز و رشت آمادگی در میان نبود که اگر هم خواستندی نتوانستندی چه رسد به آنکه نمی‌خواستند و جز در پی رویه کاری نمی‌بودند. همین که محمد علی میرزا در تهران مجلس را برانداخت با دستور او در شهرها حکمرانان دست گشادند و انجمنها را بستند و قانون را ازمیان برداشتند، به آزادیخواهان آزارها رسانیدند، دوباره چوب و فلک را بکار انداختند، دستگاه خود کامگی در چیدند، در هیچ شهر ایستادگی از ازادیخوهان دیده نشد، مگر در رشت که اندکی جنگ نیز رفت.
این شهرها نه تنها در این هنگام ایستادگی ننمودند، تبریز که ایستادگی نمود و یازده ماه در جنگ و کشاکش می‌بود، با اینکه از گرجیان و ارمنیان و ترکان و قفقازیان به یاوری آمدند، از شهرها کسی نیامد، تنها کسانی که از شهرهای ایران به یاری تبریز آمدند، یار محمد خان کرمانشاهی و همراهان او بودند. درآن روز که مجلس به همه شهرها تلگراف فرستاده یاوری می‌طلبید، یار محمد خان با یک برادر و یک دوست که نامهای هر دو حسین می‌بود(حسین خان امیر برق، سید حسین نصرت المله) تفنگ و اسب خریدند و با یک نوکر(حاج نعلبند) آهنگ تهران کردند که به یاری دارالشورا برسند، ولی چون به قم رسیدند، در آنجا از داستان بمباران آگاهی یافته، ناگزیر گردیدند که خود را نهان دارند. ولی چون چند روزی گذشت، آوازه ایستادگی‌های تبریز به آنجا رسید واین بود یارمحمد خان و همراهانش مردانه آهنگ تبریز کرده، از بیراهه خود رابه آنجا رسانیدند وتا پایان جنگهای تبریز در آنجا می‌بودند و همیشه دلیریها ومردانگی‌ها می‌نمودند».
بی گمان تعهد مخارج زندگی و تهیه اسلحه و تأمین هزینه افراد تحت تکفل در طول مسافرت برای یار محمد خان و حسین توسط حاج اعتماد تأمین می‌شد. در این دوره همچنین کمیته‌ای به همت میرزا احمد خان و میرزا علی خان و حاج مشیر الرعایا و آقامحمد مهدی برای انجام امور مالی و تدارکاتی مجاهدین در کرمانشاه تشکیل که هزینه سفرهای بعدی و انجام امور تبلیغی و نظامی در محدوده شهر از آن طریق تأمین می‌شد.
پس از ورود یارمحمدخان (سردار مجاهد) به تبریز عده‌ای دیگر از مشروطه خواهان کرمانشاهان به آنها پیوستند، از جمله حسین خان معاون، محمد صادق میرزا دولتداد، دوتن از فرزندان قوام ارعایا(حاج اسماعیل و ابراهیم)، اسماعیل خان گوران، میرزا علی خان گوران، میرزا حسن خان ممتحن، مهدی پهلوان رضا، لاهوتی خان، عبدالحسین ترکه و …
اولین نبردی که یارمحمد خان در آن شرکت داشت اردوکشی به مراغه و جنگ شرامین است که در ذیقعده ۱۳۲۶ ه. ق روی داد. مجاهدان در این نبرد شکست خوردند و یارمحمد خان و حسین خان توانستند از مهلکه نجات یابند و به تبریز برسند.
در واقعه حمله ارشدالدوله به تبریز و عقب نشینی و فترت در دسته‌های مجاهدین، کسروی می‌نویسد: «سواران کار را سخت دیده بایستادند و هر چند تن به پشت دیواری در آمده به پیکار پرداختند، در این میان کسانی از دلیران مجاهدان، سردار(مجاهد) را در راه دیده از پشت سر او به رزم بر گشته بودند، از جمله یار محمد خان کرمانشاهی و حسن کرد هر یکی از اینان هم سنگری گرفته جانبازانه به جنگ در آمدند و از این گوشه و آن گوشه به گلوله باران پرداختند…». کسروی همچنین در واقعه جنگ عام غازان یا واپسین جنگ آورده است: «بار دیگر تبریز پر از شور و هیاهو بود.
در این روز مجاهدان با شور تازه‌ای در آمده بر آن بودند تا دشمن را از جا بکنند .. ولی افسوس در گام نخست باسکرویل، جوان امریکایی را از دست دادند…. از کسانی که در پشت سر او بودند، من چند تن را می‌شناسم و اینک نام می‌برم. حسین خان کرمانشاهی این حسین خان یکی از دلیران مجاهدان و همان کسی است که همراه یار محمدخان به تبریز آمده بودند». حسین خان در این قضایا جان خود را از دست داد.
یارمحمد خان در ۲۱ محرم ۱۳۲۷ ه. ق دفاع از قسمتی از شهر تبریز در مقابل مستبدین به عهده گرفت و در جنگ مجاهدان با مستبدان شرکت کرد و در حالی که سردستگی جمعی از آزادیخواهان را داشت به اردوگاه شجاع الدوله حمله کرد و تلفاتی به دشمن وارد کرد. یارمحمد خان در ماه صفر ۱۳۲۷ ه. ق در جنگ حکم آباد شرکت داشت و در این نبرد شجاعت و لیاقت از خود نشان داد و از سوی انجمن ایالتی مورد تقدیر قرار گرفت. در جنگ آناخاتون از ناحیه پا زخمی شد ولی جنگ به سود آزادیخواهان خاتمه یافت. در ۷ ربیع الاول ۱۳۲۸ ه. ق و پس از سرکوب مستبدان و استقرار مشروطه، به همراه ستارخان و باقر خان و ۱۰۰ سوار دیگر به تهران آمد. ستارخان سردار ملی، زمانی که روزنامه‌های حبل المتین و کلکته از فداکاران نهضت مشروطیت یاد می‌کند و اشاره‌ای به یار محمد خان نداشتند، طی نوشته‌ای به روزنامه‌های مزبور فداکاری و از خود گذشتگی و مردانگی یار محمد خان را یاد آور گردید.
سپس در تأیید شخصیت سیاسی و نظامی یارمحمد خان و حسین خان، توسط تقی زاده به سپهدار اعظم نامه‌ای نوشت: «توسط جناب مستطاب آقای تقی زاده دامت برکاته، حضور مبارک بندگان حضرت مستطاب اجل اشرف اعظم مد ظله العالی، معتمدی السلطان یار محمدخان و حسین خان کرمانشاهی که در این مدت با یک غیرت فوق العاده در مقابل جنود استبداد با این خادم ملت داد مردی داده و از اشخاصی هستند که تمام جراید حتی حضرت آقای تقی زاده تصدیق بر مجاهدت حقیقی او دارند، چند روز قبل در انجمن مقدس ایالتی هم توصیه مشارالیها را نموده این خادم ملت نیز استدعای مخصوص از حضور مبارک می‌نماید که محض جبران فداکاریهای صادقانه مشار الیها که همه نوع لیاقت خدمتگزاری را دارند به ریاست سواره یا افواج نظامی حدود کرمانشاهان و منصب شایانی مفتخر و سر افراز فرمایید، مشغول خدمتگزاری بوده باشند، مایه امیدواری عموم مجاهدان خواهد بود. خادم ملت ستار».
با انحراف مشروطیت و پراکنده شدن مجاهدان و تصرف تبریز توسط قوای روس، این تنها یارمحمد خان بود که صادقانه در راستای آرمانهای مشروطیت گام می‌نهاد. کسروی در این باره گوید: «بدین سان یار محمد خان به یک کار بسیار غیرتمندانه برخاست. با آنکه زمان گذشته و این هنگام ستار خان پاشکسته به گوشه‌ای خزیده و یفرم خان زیر خاک رفته و حیدر خان عمو اغلی از ایران بیرون افتاد و تبریز آن کانون غیرت به دست روسیان آمده و مجاهدان آنجا یکدسته جان باخته و یکدسته به خاک عثمانی گریخته بودند با اینهمه چون کاری بود؛ غیرتمندانه و جانبازانه و به هر حال مایه روسفیدی ایران بود. می‌باید ارج آنرا دانست و از ستایش باز نه ایستاد با همه این دیری باز زمینه نیکی در میان می‌بود و انبوه مردم از زبونی ناصر الملک و همدستان او در برابر دولت… سخت رنجیده و آماده تکان می‌استادند…
یار محمد خان غیرت نموده و درفش بر افراشته بود… اگر در این هنگام کسانی از سر دستگان آزادی از آنان که سیاست می‌دانستند و به سختی می‌توانستند به کرمانشاهان شتافتندی و آنجا را کانون شورش گرفتندی و جانبازانه کوشیدندی بدان سان که در سال 1287 ستارخان و تبریزیان کوشیدند، چه کارها که پیش نبردندی ولی افسوس که چنین کسانی در میدان نمی‌بودند و پیش روان آزادی پراکنده شده و کسانی از آنان نیز در اروپا پی کارهای خود را می‌داشتند. یار محمد خان تنها با دسته اندک از مجاهدان می‌کوشید و شهر کرمانشاهان را در دست می‌داشت….
دولت نخست برای کاستن از ارج یارمحمد خان نام هواخواهی سالار الدوله بر وی می‌گذاشت وچون بدینسان سالار به کرمانشاه آمد، دستاویز بهتر به دست دولت افتاد ولی به راستی این است که یار محمد خان و یاران او از دشمنی‌های دولت با آزادی و مشروطه به ستوه آمده و به جلوگیری از آن می‌کوشیدند و به همین نام تلگرافها فرستاده از دولت باز شدن مجلس را خواستار می‌شدند. و آن سالار الدوله بود که به یارمحمد خان پیوست و برای پیشرفت کار خود با هواخواهان مشروطه همدستی نمود؛ و این راست است که سالارالدوله این هنگام مشروطه خواهی از خود نشان میداد و یار محمد خان و همراهان او با اینکه مشروطه خواهی او را دروغ می‌دانستند ناگزیر شده با وی همراهی می‌نمودند». بدین ترتیب اقدامات یار محمد خان نشان داد که کردها در شرایط متعارف آماده بر خورداری از موهبتهای مشروطیت می‌باشند.
اینکه مشروطیت به بحران گرایید. خود مقوله‌ای جداگانه می‌باشد. این مسئله به هیچ عنوان از ارزش اقدامات افرادی همچون یارمحمد خان نمی‌کاهد. دکتر مهدی ملک زاده می‌نوسید: «… یارمحمد خان یکی از شجاعان انقلاب مشروطیت و جنگهای شش ساله است، اگر گفته شود که در شهامت و جوانمردی و پاکدلی و پاکدامنی و ساده لوحی و ایمان به آزادی و مشروطیت در میان مجاهدین کم نظیر بود گزاف گویی نشده …حسین خان برادرخوانده یارمحمدخان هم درجنگهای گذشته کشته شد و این دو برادری شجاع و با ایمان اول کسانی بودند که به یاری مجلس شتافتند و یکی بعد از دیگری در راه آزادی شهید شدد. بایدقرارکرد؛ منظور و مقصود سیاست دمکراتها هر چه بود یار محمد خان جز آزادی و حکومت ملی و سربلندی ملت ایران هدفی نداشت». .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *