دریچه‌ای به داستان شکل گیری انجمن ادبی سروه / جلیل آهنگرنژاد

نیچه در دیباچه‌ی زیبای «غروب بت‌ها» می گوید: «جنگاوری همواره شگرد بزرگ شفابخشی جان‌هایی است بسی به درون گراییده و به ژرفی رسیده!. در زخم زدن نیز نیروی شفابخش هست». در حقیقت، دنیا عرصه‌ای برای مبارزه است. اما هر زمینی، شیوه‌ی مبارزه‌ی متفاوتی دارد و تاکتیک‌هایی منحصر بفرد!. در عرصه‌ی فرهنگی هم برای تحول و پویایی باید جنگید!.

در سال‌های اول دهه‌ی هفتاد خورشیدی، مهمترین مشغله و دغدغه‌ام ادبیات بود که از شعر فارسی شروع شد و شرکت در جشنواره‌ها و کنگره‌ها و همایش‌هایی که غالباً «مناسبتی» بود و من و همنسلانم برای اینکه در عرصه‌ی شعر، سنگ محکی بیابیم و آثار خود را از لحاظ ادبی بسنجیم، مجبور بودیم که تن به سیاستِ «مناسبت»ها بدهیم. چیزی که‌ تنها می‌توانست جواز شاعرانگی این نسل را رسمیت ببخشد. هر سال که از آن ایام تمرین‌ها و تجربه‌های عجیب می‌گذشت، از فضای مناسبت‌گویی‌ها بیشتر بیرون آمدیم تا هر کسی به دنبال آسمانی برای پروازی اختصاصی بگردد.

اگر به عینکی جریان‌شناسانه به شعر کوردی باشوری نگاه کنیم، در سال‌های قبل از دهه‌ی هفتاد خورشیدی، در جغرافیای گویش‌های باشوری، شعر کوردی اصولاً «جریان!» نداشت. حتی در روزگاری که شاعران خوشنامی مثل شامی، تمکین و … در محافل محدود ادبی کرماشان حضور داشتند، این شعر در حاشیه بود تا متن!. پس از آنها آثار منتشر شده‌‌ در فورمت کتاب، بسیار نازل بود و نمی‌توانست ذائقه‌ی جماعت اهل فرهنگ بویژه طیف نوجوی ادبی را سیراب نماید و به قولی سری را به سمت خود برگرداند. چند شاعر قابل احترام و اعتنا هم بخشی از دلمشغولی های شاعرانه‌شان را به ادبیات جدی کوردی داده بودند. در این میان  تنها پرتو کرماشانی بود که همان اشعار معدود مؤثر، نقشی ممتاز در آن سالها داشته باشد.

معدود کتاب‌هایی به نام «شعر کوردی» منتشر می‌شدند؛ آن هم با تصویری متناقض با شعر!. مردی با قیافه‌ای نسبتاً خشن و تفنگ  پران یا سرپُر شکاری بر دوش!. حتی کسی هم نمی‌پرسید که شعر با نازک‌خیالی‌ها و عواطف انسانی نابش چه ارتباطی با تفنگ و شکار و غیره دارد؟! اما جالب این بود که عام جامعه از آن استقبال می‌کردند و انتشار کتاب در بین مردم یک اتفاق منحصربفرد به حساب می‌آمد.

در همان سال‌ها، مجموعه ای از اشعار شاعر اسلام آبادی: «کرم رضا کرمی» در عراق منتشر شد که به دست مردم مشتاق شعر کوردی در استان‌های کرماشان و ایلام نرسید. مدتی بعد کتابی از «پرویز بنفشی» معلم صاحبذوق گیلان‌غربی منتشر شد. این کتاب در بین عامه‌ی شهر، غُلغُله‌ای بر پا کرد. برخی تحسین می‌کردند و برخی نظیره می‌سرودند و معدودی هم به طنز با شاعر و شعرهایش برخورد داشتند. اما به هر حال، انتشار چنین کتابی، بویژه در بین علاقمندان به ادبیات، فضای مثبتی ایجاد کرد.

چند سال بعد، «بنفشی» تنها انجمن ادبی گیلان غرب را مدیریت کرد. آن سال‌ها ساکن کرماشان بودم و دو بار مهمان انجمن‌شان شدم. جمعی معدود اما پرشور، دور یک میز چوبی مستطیلی نشسته بودند و یکی دو تن هم با شور و احساس، شعر می‌خواندند. از آن روزها یک سالی گذشت که ساکن زادگاهم گیلان‌غرب شدم.

حدود دو سال، مدیریت انجمن ادبی را پذیرفتم. جوان بودم و مشتاق تجربیات تازه. با جمعی جوان با احساس، هر هفته در دفتر انجمن گرد هم می‌آمدیم و تجربیاتمان را با هم به اشتراک می‌گذاشتیم. کلاس‌های عروض و قافیه و … برپا می‌کردیم و نشست‌های اختصاصی پیرامون ادبیات داشتیم. آن ایام، پرویز بنفشی کمتر به انجمن می‌آمد. ولی باقی اهالی هنر، حضوری قابل توجه داشتند. سعید عبادتیان، رضا موزونی، علیرضا یعقوبی و… از ارکان جلسات بودند و علی سهامی هم گاهی مهمان انجمن می‌شد. چند تن از خانم‌ها هم همیشه پای ثابت نشست‌های ادبی بودند.

اردوهای ادبی، شب شعرها، محفل‌های ادبی و … تجربیات شیرینی برای آن مجموعه‌ی همدل بود. آن روزهای خوب گذشت؛ تا اینکه در سال 1376 ساکن موقت اسلام آباد شدم. یکی دو بار به انجمن شهر رفتم. جوانان صاحب‌ذوق بسیاری شعر می‌خواندند؛ نقد و بررسی می‌کردند و یکی دو تن از آنان درک بالاتری از ادبیات داشتند. فضای خوبی بود اما دلخواه من و چند تن دیگر نبود. دوست داشتم تجربه‌هایی تازه‌تر در انجمن شکل بگیرد. انجمنی که تصمیم‌گیرانش کسانی دیگر بودند و بر مرامشان مُصر!.

برای تشکیل انجمنی تازه با برخی از اهل ذوق مشورت کردم. علی رسولی و صلاح‌الدین قره‌تپه که آن روزها تیپ و شمایل مدرن‌تری نسبت به بقیه و حتی امروزش داشت؛ امین شیرزادی و جوانی که در انجمن با او آشنا شدم: فریبرز نجفی مهر. با رضا موزونی و سعید عبادتیان هم مشورت‌هایی داشتم.

چند روزی با هم نشستیم و بر سر نام و مرام انجمنی که باید شکل می‌گرفت، گپ زدیم. علی رسولی بر نام «نسیم» اسرار داشت دوستان دیگر هم پیشنهادهایی داشتند. نسیم «بومی‌تر» شد و بر سر نام «سروه» توافق کردیم. البته به سختی!. اما به هر حال نام «سروه» رسمیت یافت. نامه‌ی درخواست تشکیل انجمن به خط فریبرز نجفی مهر و با امضای اینجانب، علی رسولی ، امین شیرزادی، و نگارنده‌ی نامه  تحویل اداره ی ارشاد اسلام آباد شد. نامه در تاریخ ششم خرداد 1377 و با شماره 363/1 ثبت دبیرخانه ارشاد شد و در دهم خردادِ همان ماه به اداره کل اداره فرهنگ و ارشاد کرماشان رفت….

(…)

در همان روزها اساسنامه‌ی انجمن را هم  در بیست و سه ماده نوشتم و ده نفر هم به عنوان مؤسسان انجمن به اداره ارشاد معرفی شدند که عبارتند از: علی رسولی، محمدامین مروتی، صلاح الدین قره تپه، علی سهامی، فریبرز نجفی مهر، سعید عبادتیان، رضا موزونی، منوچهر کمری، منصور تتری و اینجانب جلیل آهنگرنژاد.

عوامل اجرایی انجمن را هم طی نامه‌‌ای به‌ اداره‌ ارشاد معرفی کردم: علی رسولی، امین شیرزادی، فریبرز نجفی مهر، فریدون قنبرویسی، منصور تتری و صلاح الدین قره تپه.

افتتاحیه‌ای متفاوت!
درساعت پنج بعدازظهر روز نوزدهم خردادماه 1377 اولین جلسه انجمن ادبی سروه در سالن کتابخانه کوثر برگزار شد. برای همه‌ی ما  یکی از روزهای پرهیجان بود. امین شیرزادی به عنوان اولین مجری انجمن ادبی سروه یک روز پرشور و البته پر چالش را پشت سر گذاشت. برخی از فعالان ادبی از شکل گیری انجمن تازه ناراضی بودند و هر کدام به هر نحوی که دوست داشتند، خواستند در مقابل شکل‌گیری‌اش بایستند.

اما شیوه‌ی کار ما متفاوت بود. برای جلسه‌ی افتتاحیه، اولین کسانی که رسماً دعوت شدند، همان مخالف‌خوانان بودند. جوانی بود و جبهه‌گیری و جنگاوری بر سر ایده‌های نوین، کاملاً طبیعی به حساب می آمد. همه چیز آماده‌ی یک آغاز شیرین بود. آغازی برای یک حرکت جمعی پر از نفس‌های تازه. از ساعت پنج بعد از ظهر در سالن کتابخانه کوثر دقایقی می‌گذشت.

علاوه بر شاعران، عده‌ای مشتاق آمده بودند. تعدادشان به حدود بیست نفر می‌رسید. برنامه شروع شد. همه چیز داشت به خوبی و خوشی پیش می‌رفت تا اینکه یکی از شاعران نام‌آشنای شهر به پشت تریبون دعوت شد که شعری بخواند. شاعر محترم در همان ابتدا و قبل از شعرخوانی، حرف‌های نیش‌داری زد که مجری را تحت تأثیر قرار داد. چند شعر خواند و بیش از مدتی که تعیین شده بود، وقت برنامه را گرفت.

مجری که از چنین حرکات و سخنانی ناراحت شده و قبلاً در انجمنی دیگر، هیزم آتش اختلافی فراهم شده بود، در پایان شعرخوانی شاعر، به شاعر یادآوری کرد که: «شعرتان ایرادات وزنی زیادی داشت. سعی کنید وزن و قافیه را یاد بگیرید.» این حرف، بنزین آتشی بود که بر آن هیزم ریخت و برای مدت چند سال که انجمن به فعالیت مشغول بود، کفایت می‌کرد!.

تا پایان برنامه بین شاعر و مجری «بگو مگو» ادامه یافت. نفرات بعدی که پشت تریبون رفتند، تحت تأثیر تنش پیش آمده، تنها برای رفع تکلیف، شعری خواندند و نشستند. برنامه‌ی افتتاحیه قبل از زمانی که در نظر گرفته بودیم، به پایان رسید. پس از مراسم هم آتش اختلافات و تنش بالاتر گرفت تا افتتاحیه‌ی انجمن ادبی سروه برای همیشه در ذهن حاضران در نشست آن روز بماند!.

از آن روز به بعد، سروه هواخواهان زیادی پیدا کرد. اینکه بر خلاف روال عادت‌شده به دنبال اتفاقات تازه بود و اعضا و مهمانان نیز متفاوت بودند. هر جلسه از شهرهای مختلف مهمان داشتیم. اکثر شاعرانی که امروز در عرصه‌ی ادبیات و بویژه ادبیات کوردی حرفی برای گفتن دارند، حتماً چند باری در انجمن حضور می‌یافتند.

یکی از افرادی که وظیفه دارم همیشه از او به نیکی یاد کنم، زنده یاد «هوشنگ رشیدی» است. دکه‌اش برای مشتاقان ادبیات کوردی دریچه‌ای روشن به روزهای امیدبخش آینده بود. اگر چه تنها در همایش‌های رسمی انجمن می‌آمد اما حضورش در فضای فرهنگی کوردی شهر، تکیه گاهی بود.

مهمانانی که به دعوت انجمن برای شرکت در مراسمات ادبی می آمدند، با مهر ویژه‌ی زنده‌یاد رشیدی مواجه می‌شدند. عباسی آرام و بسیاران دیگر، با پذیرایی گرم ایشان روبرو می‌شدند و خاطراتی شیرین را با خود به دیارشان می بردند. روحشان شاد

پس از حدود دوسال فعالیت، انجمن برای مدت کوتاهی، دچار تعطیلی موقت شد تا اینکه با فاصله‌ی زمانی محدودی، بار دیگر کارش را آغاز کرد. چند چهره‌ی خوشنام جوان نیز در دوره ی جدید، انرژی تازه‌ای به انجمن دادند: مسعود قنبری، کیومرث رضایی، چنگیز اقبالی، محمود محمودی، جواد شریفی، علی حاتمی و…

یکی از مهمترین کارهایی که انجمن سروه در دور دوم فعالیت‌هایش برای اولین بار در چنین جغرافیایی شکل داد، برپایی سه دوره جشنواره‌ی ماندگار شعر کوردی بود. برنامه‌هایی حرفه‌ای، با پرستیژ و در سطح بالا که تا آن زمان در چنین عرصه‌ای سابقه نداشت. هر بار با نام بزرگان هنر آذین می‌یافت و تا دلمان می‌خواست، مخاطب پرشور به عشق ادبیات و فرهنگ کوردی به سمت‌مان می‌آمد. به نام شاکه و خان منصور، علی نظر منوچهری و.. که بزرگان صاحب‌هنری در آن حضور می یافتند.

سیدقلی کشاورز استاد برجسته‌ی هوره هم برای اولین بار در چنین برنامه‌ای حضور رسمی خود را در برنامه‌های فرهنگی اعلام کرد و با هنرنمایی‌اش بسیاری از تشنگان هنر کوردی را سیراب کرد.

این برنامه‌ها از یک سو با استقبال ویژه‌ی شاعران و از سوی دیگر مردم فرهنگ‌دوست مواجه شد. به‌ طوری که هوره خوان بزرگ کورد را هم به تحسین و حیرت واداشت تا فی البداهه بخواند: «هه‌ێمانێ نه‌یمه‌ مه‌جڵس وه‌ێ گردی / یه‌ وه‌ سڵامه‌تی جه‌شواره‌ێ کوردی» این استقبال به‌ حدی بود که‌ به‌ عنوان راقم این سطور فکر نمی کنم در دیگر روزی برای هنر، در این دیار تکرار شود. هر جایی در آن سالن بزرگ شهرداری قابل نشستن یا ایستادن باشد، انسانهای مشتاق هنر حضور داشتند. به دلیل کمبود جا جماعت بیشتری در خارج از سالن و در خیابان از طریق یک بلندگو پیگیر جشنواره بودند.

حضور همه‌ی چهره‌های ادبی در دو استان کرماشان و ایلام و حتی فراتر از آنها، ایجاد پنل‌های نقد و بررسی و… نیز به این برنامه‌ها شکوهی ویژه بخشید. اگر چه در سال‌های آخر مخالفت‌هایی علیه چنین محفل ارزشمندی از جوانبی شکل گرفت و حتی برخی از مسئولان ما را به احزاب و گروه‌های سیاسی وصل می‌کردند، اما سروه گفتمانی تازه برای ادبیات نوآیین کوردی در غرب استان کرماشان ایجاد کرد که در کمترین زمانی، چنین گفتمانی در استان کرماشان و فراتر از آن گسترش یافت. گفتمانی که به تقویت روح نوگرایی و نوجویی در ادبیات کوردی کلهری و سایر گویش‌های باشوری زبان کوردی یاری رساند و دیری نپایید که شاعران خوشنام بسیاری هم به چنین محفلی پیوستند و در آن حضوری فعال داشتند.

انجمن سروه به دلایلی پیدا و پنهان تعطیل شد. اما بی‌شک این نام و جریانسازی‌های فرهنگی و اجتماعی‌اش در تاریخ ادبیات کوردی باشوری ماندگار خواهد شد.

استاد طاهر یارویسی

زنده یاد اسد چراغی

جلیل آهنگرنژاد

مسعود قنبری

چنگیز اقبالی / ئازاد ئقباڵی

سعید عبادتیان / بانان

رضا موزونی / ڕزا مه‌وزوونی

احمد الماسی / ئه‌حمه‌د ئه‌ڵماسی

علی سهامی / عه‌لی سه‌هامی

شیردل ئیل پور / شێر دڵ ئێڵپووڕ

صادق سامره‌ ای

آرش افضلی

جواد شریفی

رضا جمشیدی

علی الفتی

علیرضا یعقوبی

مرتضی مطاعی

و این حکایت همچنان ادامه خواهد یافت

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *