چند غزل از مجموعه شعر طعم روزهای نیامده / جلیل آهنگرنژاد
1. باز هم سیب نگاهی …
بعد از آن سیب من آدم شده ام. می دانی؟!
با خیالات تو همدم شده ام. می دانی؟!
تشنه ی خاطره انگیزترین بارانم
تشنه ی اشک چو شبنم شده ام. می دانی؟!
ای سحر! پشت شب پنجره هامان گل کن!
بی تو مثل شب عالم شده ام. می دانی؟!
بی تو از هر چه بهار است دلم می گیرد
ای تو عطر گل مریم شده ام! می دانی؟!
باز هم سیب نگاهی به تعارف بنشین!
به خدا باز من آدم شده ام. می دانی؟!
کرمانشاه، دی ماه 1380 خورشیدی
2
ای روح پری زاد!
در این صحرای بی پایان، در این شب های دلگیری
چرا تنها رهایم کردی ای همزاد تقدیری!؟
چرا هم رنگ اندوه پری های پریشانیست
دل – این دیوانه ی گمنام و ماتم کیش زنجیری؟-
بگو! – هفت آسمان سرشار رؤیاهای شیرینت!-
از این تاریک ناسوتی دو دستم را نمی گیری؟!
تو و همسایگی با آسمانی های آبی پوش
من و افتادنی غمگین در اندوه سرازیری
بیا ای نازنین آوا که بر گلبرگ ای کاشم
به آهنگی ستم آلوده سیلی می زند پیری
ترا می جویم امشب در فراسوهای ناپیدا
که شامستان تارم را تو فردای فراگیری
ترا تا ابتدای صبح محشر «چشم در راهم»
تو آن روح پری زادی که در دل ها نمی میری
اسلام آباد غرب، خرداد76
3
ای تو آبی تر از آوازه ی اقیانوسم!
ای غروبت همه شب تیره ترین مانوسم!
در خزانی ابدی کز غم هجرت جاریست
بی تو در پشت درختان ازل می پوسم
ظلمت آباد مخوفی است جهان بی رویت
بی تو لب تشنه ی گل لهجه ی یک فانوسم
مثل شب بر سر روحم زده ام خیمه. ببین!
بی تو تاریک ترین حوصله ی کابوسم
باز هم طعم غلیظ اجل از جان جاریست
باز هم همدم شوم شب و اختاپوسم
ای پری چشم ترین همره بارانی عشق!
می شوی بار دگر سبزترین مأنوسم؟!
گیلان غرب- تابستان 76
4
پلک این پنجره ی خسته اگر باز شود
آسمان با دل بی حوصله دمساز شود
کیست در کوچه ی دلواپسی ام جز غم تو
تا شبی با من غربت زده همراز شود؟
روزهایم همه تکراری و سردند و غریب
کاش می شد شب چشم تو آغاز شود
بی تو ای همدم آبی تر از آهنگ طلوع!
بشکند بالم اگر تشنه ی پرواز شود
***
داغ تلخی است بر پیشانی خورشید اگر
آسمان با شب دلمرده هم آواز شود
ای تو خورشید بپا خیز که با چشمانت
قفل صد صبح دل انگیز خدا باز شود
از مجموعه شعر طعم روزهای نیامده