سیمای ابتذال و کتابسازی / منصور یاقوتی
ابتذال در قلمرو چاپ و نشر، کتابسازی و تولید آشغال های ادبی چنان وضعیتی آن هم در قرن 21 و در سرزمینی به نام ایران بوجود آورده، اگر جهانگردی ناآشنا با پیشینیه فرهنگی ایران با این آشغال فرآروده ها برخورد کند خواهد پنداشت پا به کشوری گذاشته که نه تاریخ دارد، نه دوران هایی از تمدن را پشت سر گذاشته و نه چهره هایی در قد و قواره هومر و شکسپیر داشته!… .
این حرکت خزنده از آنجا آغاز شد که به نام بدعت و نوآوری ابتدا تیشه به ریشه جنگل برومند شعر پارسی زده شد و به بهانه اینکه اوزان عروضی، ردیف و قافیه در برابر بدعت و نوآوری سدیست نفوذناپذیر، این سد از پیش پا برداشته شود.همین که «وزن» و «قافیه» که زنجیر تکامل انگاشته می شد برداشته شد، آنگاه موریانه های نوآوری هجوم خود را به قلمرو «مفهوم» و «محتوا» آغاز کردند.
بی سر و صدا شاهکارهای ادبی ایران که مایه ی افتخار بشریت همچون شاهنامه فردوسی، کلیات سعدی، رباعیات خیام، خمسه نظامی، دیوان صائب تبریزی و دیگر شاعران بلندپایه که هر کدام به تنهایی خورشیدی فروزان در آسمان ادب و هنر ایران و جهان، از دسترس جوانان ایران، دانش آموزان و دانشجویان خارج شد و در دوره پهلوی دوم در همه ی عرصه ها بویژه شعر، نقاشی، مجسمه سازی و تا حدودی داستان چه نمونه وطنی و چه نمونه غربی آثار کسانی پیش چشم گذاشته شد و به عنوان الگو مطرح گردید که جز تفاله ی هنر چیز دیگری نبود.
و در این دوران چهل ساله، سیلاب گِل آلودی از آشفتگی و درهم ریخته گی بُنجُل ها، بویژه در حیطه تئاتر ابتدا را از هویّت ایرانی و استانداردهای جهانی روبید، سپس از شعر چنان سیمایی ارائه داد که هیچ معلم و یا دانشجوی ادبیات حاضر به تماشا کردن آن نباشد آنگاه هجوم موریانه های ابتذال به دیگر عرصه ها و قلمروهای هنر و ادب همچون داستان آغاز گردید… .هر چقدر از جهان رودکی و خاقانی و مسعود سعد سلمان و دیگر خورشیدهای فروزان شعر فاخر فارسی جلوتر آمدیم، به جای اینکه قدرتمندتر شویم و پیش برویم، در نهایت جا زدیم.
انقلاب مشروطیت هوایی تازه و دریچه ای نو بر جهان شعر گشود و شاعرانِ با قریحه ای همچون ایرج میرزا، فرخی یزدی، عارف و شاعر شهید میرزاده عشقی و ملک الشعرا بهار که تکیه بر میراث پُربار شعر تناور ایران داشتند، می رفتند که به دستاوردهای بزرگ برسند اما شکست انقلاب مشروطیت و ترور میرزاده عشقی و مرگ مشکوک فرخی یزدی در زندان حرکتی را که آغاز شده بود به ناکامی کشاند.
بعد از کودتای 28 اَمرداد نسل جدیدی از شاعران درجه اول که از شکست انقلاب مشروطیت و از شکست نهضت ملّی به رهبری دکتر مصدق سرخورده شده بودند دوره ای طلایی از شعر ایران را رقم زدند شاعرانی همچون نیما، اخوان ثالث، نادر نادرپور، سیاوش کسرایی، فروغ فرخزاد، شاملو و هوشنگ ابتهاج… .
در حیطه داستان هم نویسندگان برجسته ای همچون صادق هدایت، صادق چوبک، احمد محمود، مسعود کیمیای و دیگران آغازگر دوره ای شکوفا از قصّه نویسی مدرن شدند که بسیاری استعدادهای میانمایه را هم به دنبال خود کشاندند… .
در دوره ای طلایی و پر فروغ که موجب شد شعر، داستان، موسیقی، تئاتر، سینما و دیگر هنرها شکوفا شود، هیچ کس به ذهنش نمی رسید که یک آرمانگرایی پوچ و میان تهی آن را چنان به پستوهای عقب ماندگی و زوال بکشاند که امروزه، پس از گذشت نزدیک به چهل سال، دانشجوی دکترا، معلم و علاقمند به رشته داستان نویسی نمی داند داستان چیست، نمی داند نمایشنامه چه ساختاری دارد و داستان نویسان و شاعران مطرح کشور خود در دهه های چهل و پنجاه افتخارآفرینی کردند نمی شناسند. نه می داند صادق چوبک کیست و نه نادرپور را می شناسد. از غلامحسین نوشین نام بیاوری گویی از یک دایناسور کشف نشده سخن به میان آورده ای. حتا، مصیبت اینجاست، شاعران و نویسندگان و مترجمان و نقاشان همشهری خود را هم نمی شناسند!
به راستی هجوم گستره ملخ های بیابانگرد به دشت های طلایی و زمردین دامنه های زاگرس و البرز و اشترانکوه هم چنین برهوت و کویری ایجاد نمی کرد… .شاملو می گوید:آنکه دانست زبان بست/ و آن که می گفت ندانست