داستانِ دستهایت / شعری از فرهادکریمی
همین طور ادامه میدهم
لابه لای تمامِ بهانه ها
در امتدادِ یک تصور خصوصی
و بی وقفه فکر می کنم
به حوصلۀ رازِ نهفته در این اطراف!
…
به صدایت که نگاه می کنم
مُلحق می شوم
به سطرهای برگشته از فرصتِ چشمانت
و تجویز می کنم
به آسمان
به زمین و زمان
که اتفاق ها بالاخره می افتند
درست حوالیِ دستهایت
در یک پاییز کوردی!