کار سخت / داستانی از کیوان کیخسروپور
کارگران با بقچههایی زیر بغل ، در هم میچرخیدند . در نگاههای سرد و خاکستریشان، انتظاری دردناک استغاثه میکرد. به رهگذران خیره میشدند تا که شاید لابهلای نگاهشان طعم خوب کار را جستجو کنند . ماشینی آنسوتر ایستاد . مردی سر بیرون آورد و فریاد کشید. چون غزالانی تیز پا به آن سمت دویدند […]