ئحسان نه‌جه‌فی

احسان نجفی و کتابهای شعر کوردی‌اش

احسان نجفی و کتابهای شعر کوردی‌اش

  یک روزنگار: اول هفته، حوالی ساعت 11 صبح، دفتر صدای آزادی و یک مهمان خوب. تنها در دفتر صدای آزادی به کار مشغولم. همکارانم هر کدام به دنبال کاری رفته‌اند. کسی در می‌زند. با کمی تأخیر، در را باز می‌کنم. جوان سرمه‌ای‌پوش دارد از پله‌ها پایین می‌رود. مرا که می‌بیند، باز می‌گردد. او را […]