حرفهایی شنیدنی از طراح و نقاش برجسته کرماشانی: فرزاد بهره مند در گفتگو با صدای آزادی از خان هشتم می گوید

 

به بهانه برگزاری اولین نمایشگاه آثار (طراحی و نقاشی دستی و دیجیتال) هنرمند کرماشانی استاد فرزاد بهره مند

خاک تاریخی کرماشان همواره سرشار از رویشها و پویش ها بوده است. چهره‌های شاخصی در عرصه‌های مختلف در این دیار تاریخی بالیده اند و افتخارآفرین شده اند. در عرصه های فرهنگی و هنری نیز چنین جلوه گری‌هایی بیش از سایر عرصه ها بوده است. این خاک شیرین از ازل خسروپروری کرده و اکنون خسروان عرصه‌ی هنر در کرماشان کم نیستند. فرزاد بهره مند نیز از شیفتگان این دیار اهورایی است. استاد برجسته ی طراحی که تنها همین در معرفی او کافی است که وقتی در دانشگاه تهران دانشجوی ترم هفت بوده برای دانشجویان یک ترم پایین تر در همان دانشگاه تدریس می کرده و نیز برای شناخت او کافی است لحظاتی با ما همگام باشید و کلامش را در این مجال بخوانید و بشنوید:

مشتاقم در همین آغاز کلام مختصری با هم دیاری‌های خودتان باب آشنایی را باز کنید.
فرزاد بهره مند، متولد ۱۳۴۵هستم. از همان دوران ابتدایی شیفته طراحی و نقاشی بودم و تلاش برای رسیدن به لذت نقاشی را به زندگی ام پیوند زدم.

از لذت طراحی و نقاشی یاد کردید. مسافر چنین مسیری شدید؟
طراحی، شیرین ترین، بنیادی ترین و لذت بخش ترین پایه برای ورود به بیان تجسمی و اصلی بنیادین برای نقاشی است. هر چه در طراحی عمیق تر می شوی، دنیایی شگفت انگیز از ناگفته ها و نادیده هایی پیش رویت باز می شود که با کار و مطالعه، لذتی وصف ناپذیر ، نصیب هنرمند می کند. از این میان طراحی چهره و رفتار و حالات انسان، می تواند این شگفتی را صد چندان کند. همانطور که طبیعت و رفتار انسان متنوع و غیر قابل پیش بینی است، طراحی در این زمینه هم به فراخناهایی بینظیر راه پیدا می کند که در زندگی معمولی نمی توان به وصف آن نشست. من غرق این بیان هزار توی طراحی شدم.

مخاطبین شما هنرمندان حرفه ای و مردم دوست دار شما هستند. برای این دو گروه چکار کرده اید.
راستش من اول باید بتوانم و حتمن کاری برای بودنم انجام بدهم. وقتی خودت، خود اصلی باشی به دل دوستدارانت هم می نشینی. هر چند که همیشه دوست داشتن نیست و نقد شخصیت و اثر هم می شوی. من سعی و تلاشم بر این بود که بهترینِ خودم و مردمم چه هم دیاری‌های نازنینم و چه حرفه‌ای‌های مخاطبم باشم. در این راه تلاش بسیاری کردم و همچنان در تکاپویم.

چه کردی که بهترین شدی؟
شروع فعالیت هنری‌ام در همین شهر بوده. با اساتیدی همچون استاد تابعی، محسنی کرمانشاهی، نوری و ملکشاهی درس مشق گرفتم و سعی ام بر این بود که بهترین شاگرد باشم. من نباید بگویم، اما وقتی می بینم که استاد تابعی عزیز از آن دوران شاگردیم به نیکی و خاطر خوش یاد می کند، خرسندیم برای اینکه توانسته ام شاگرد درخوری باشم، ارزشمند است.

فعالیت حرفه ای طراحی و نقاشی را تا کجا پیش بردید؟
بعد از تجربه از خوان هنرمندان کرمانشاهی به تهران رفتم و در سال ۷۰ در رشته نقاشی دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران پذیرفته شدم. در همان سال های اولیه تحصیل، تمامی اساتید آنجا متوجه شور وافرم برای یادگیری بودند و گاهی از اینکه کار من خیلی فراتر از سایر دانشجویان است را به من گوشزد می کردند. این بود که راهی کلاس های آزاد اساتید به نام شدم و یکی از این اتفاقات نادر، ورود به کلاس های طراحی استاد احمد وکیلی و شاگردی از محضر ایشان به مدت ۱۰ سال بود. ایشان در گفت و گویی اخیر، درباره من ابنگونه سخن گفته است: فرزادبهترین شاگردی بود که در مدت این چهل سال کاری داشتم. هر تمرینی که به او می دادم، نه تنها از پس آن خوب بر می آمد بلکه چیزی هم بر آن می افزود که برایم جالب و آموختنی بود.
آشناییم با هنرمندان کورد هم دیاری همچون استاد هادی و مهدی ضیاالدینی، مسیرهایی خوب از کار مداوم، متانت و اخلاق حرفه‌ای را پیش رویم باز کرد.

از روزگار فرزاد بعد از این تجربیات گرانسنگ بگویید.
همه چیز بخوبی پیش می رفت و لذت نقاشی به تمامی سلول های بدنم رخنه کرده بود. انگارکه هیچ چیز برتر از هنر طراحی و نقاشی نیست! در همان سال های دانشجویی به عنوان مدرس در کلاس های جهاد دانشگاهی و کلاس های رسمی دانشگاه تهران ، طراحی تدریس می کردم. بعد از اتمام دوران کارشناسی و کارشناسی ارشد، به کرمانشاه آمدم و در مرکز آموزش عالی سوره به تدریس طراحی و نقاشی پرداختم. همچنین علاقمندان به این هنر را در کلاس های آزاد هم، راهنما بودم. همه ی زندگیم شده بود کار مداوم و خستگی ناپذیر. پوست و گوشت سرانگشتانم در اثر کار زیاد با بقیه آناتومی دستم همخوانی نداشت و کاملا صاف شده بود.

ماجرای هفت خان شاهنامه و خان هشتم فرزاد چیست؟
در نوردیدن و کاویدن و کوشیدن را بی هیچ کم و کاستی به پیش می بردم، تا اینکه سال ۸۶ در یک غروب به خوانی تاریک درآمدم بیماری نادری به جانم افتاد و مرا اسیر خود ساخته‌ی خود کرد. چند روزی در اثر آن بیماری به کما رفتم و بازگشتی که دیگر دست و پایم یارای شورانگیزی ذهن و یادم را نداشت. من کم کم به فراموشخانه روزگار می رفتم و تشستن در خانه و کنج عزلتی که هر گز فکرش را نمی کردم. الان ۱۶ سال است که به فکر و اندیشه در پی جویی راهی برای عبور از خوان هفتم و چند سالیست که ابزار کارم را در نرم افزارهای گرافیکی یافته و دوباره در پی خلق اثری که تمامی آن نشانه‌های روزگار گذشته را در خود دارد.

استاد بهره‌مند از برگزاری نمایشگاه تان بگویید.
نمایشگاه خان هشتم که از ۱۶ تا ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ در نگارخاته بلوط کرمانشاه دایر است، حاصل تجربه ی سه دوره کار طراحی و نقاشی‌ام است و سه آستانه را به روی تماشاگران می گشاید. گشایش اول، دوران تجربه و شوق یادگیری است. میراثی ماندگار که تا امروز میراث خوار آن تکاپوی خوبم هستم.
گشایش دوم به تجربیات دانشگاهی و ورودم به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانشگاه هنر در رشته نقاشی و آشنایی با اساتید طراز اول می باشد. در گشایش دوم آنچنان خوب و درست پیش می رفتم که انگار سوار بر رهواری آرام و رام.
گشایش سوم در آستانه‌ای به دل شکستگی و نبردی تن به تن با بیماری تن آغاز شد. از فردوسی و سرودن شاهنامه اش درس مشق کردم که خان تمام شده را به خان هشتم بکشانم. نمایشگاه این روزهایم، دعوت به به تماشاگه خان هشتم فرزاد است که امید همگان از آن ، بهره مند، باشند. خانی از ۱۶ سال کارزار تا به جای قلم موها و رنگ های نوازنده پالت و بوم، تا مدادهای قدکشیده، دستانم را به آوردگاه و زور آزمودن، بکشانم. کشیده بار تن به ناتوانی، عشق وشیدایی به هنر و خلق آثاری در هیمنه نرم افزار، جدالی کوشنده تا برآوردن موس و ضرباتی پیاپی به آفرینشی دوباره. تا به نگاه گرمتان، به همراهی همدلانه و نظر ارجمندتان، به تماشا بنشینید. شاید از این تماشا، روح و جانی تازه و خونی دوباره در رگ های این آثار بنشیند و بنشانید. تا دوباره فرزادتان، بهره مند از این تماشای نگاهتان، به خلق اثرهای بسیار و دوباره، بنشیند.

تنظیم گفتگو: فریبرز عباسیان

انتشار در هفته‌ نامه‌ صدای آزادی / شماره 640 / اردیبهشت 1401

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *