با وجود مدیران ضعیف، همیشه بازنده بوده ایم / سرمقاله صدای آزادی
اگر چه امروز حنایش رنگی ندارد، روزگاری «بازوند» بود و بازار عُکاظش دیدنیتر از هر جای دیگر، هواخواهانی داشت. بوقهای فیک و غیر فیک فراوانی در اختیارش بودند و از اصولگرا تا اصلاحطلب در شیپور نامش میدمیدند. اگر چه گامهای مهمی برای «کرماشان» برنداشت، اما شخصیت و منش متفاوتی داشت. از فیزیکش گرفته تا جغرافیای هیکل و انشای سخنرانیهایش، از ریاضیات و آمارسازیهای خارقالعاده تا ظاهرسازیهای عربیاش همه و همه او را آدمی «اینکاره» نشان میداد.
نقد چنان آدمی هم ارزشخاصی داشت. همواره منتقدش بودیم. بویژه در این اواخر، شمارهای از صدای آزادی چاپ نمیشد مگر نقدی تند از بازوند و تیمش در آن منتشر نشده باشد. شاید او دیگر به جای اندیشیدن به کرماشان، در دفتر کارش در تهران به صادراتش میاندیشد و… حالا ماندهای که از چه کسی نقد کنی!. چقدر میتوانی مفاهمهای رسانهای ایجاد کنی؟! و چقدر نقدت میتواند به تعالی مدیریت «با دانش» در استانت کمک کند؟
تازهترین اشتباه مدیر ارشد، کرماشانمان را به فضاهای بینالمللی کشاند. اشتباهی که صد البته هرگز قابل توجیه نیست. اگر چه نباید مشکلات او را در تحلیل و بیان مسائل روز بر گردن تیمهای رسانهایاش گذاشت. ولی باید پذیرفت که اتاق فکر چنین مدیریتی نیازمند تغییرات جدی است.
چه اتفاقی افتاد؟! مدیر ارشد به دلیل عدم احاطه بر اصطلاح رایج روزگارمان (5+1) مرتکب اشتباهی شد. این ابتدای اتفاقی ناخوشایند بود و به سرعت برق و باد نام کرماشان(کرمانشاه) را بر سر زبانها انداخت. سوژهای به دست «مجازیباز»ها افتاد از اینستاگرام بگیرید تا…. توئیتها نوشتند؛ شوخیها کردند و زمین و زمان در یک آن به هم دوختند تا ثابت کنند که رییسی و مدیرانش بیسوادند و…
اتفاق دوم برای تکمیل چنین اتفاق ناخوشایندی، کلیپ دوم آقای استاندار بود. او در کلیپ اول با صدایی « پُر» از 5+1 گفت. بی واهمه میخواست عزتمندی را معنا کند. هم تصویر با کیفیت بود و هم لحن، استواری لازم را داشت. تصویر کلیپ دوم به سردی و زردی گرایید. لحن امیری مقدم لحنی قاطع نبود. تُن صدا بسیار خفیفتر به گوش می رسید و از همه مهمتر جملاتی بود که انگار از او خواسته شده است اشتباه قبلی را با حالتی طلبکارانه به گوش آن توییتچی ها و … برساند. غافل از اینکه تصویر بازنشر یافته آنقدر قوی بود که با چنین تصویرسازیهایی قابل جبران نباشد. این اشتباه، نشان از خامی تیم رسانهای حامی او داشت.
اتفاق سوم که بُردش بیشترتا مرزهای استانی بود، دفاعی غیر حرفهای، احساسی و کارنابلدانه از اشتباهی بود که همه مردم به وضوح آن را باور کرده بودند. این نوع دفاع تا آنجایی پیش رفت که سوژه های متعدد دیگری را برای مخاطبان مهیا کرد که به شوخیهای خود همچنان ادامه بدهند. این یک زنگ خطر جدی برای حامیان استاندار کرماشان است. اینکه نمی بایست کاملاً آماتور به فضایی ورود کنند که بیشتر مخاطبان، در آن حرفهای هستند.
مخاطب در چنین مواردی به یاد آن شعر معروف احمد شاملو میافتد که میگوید: «خورشید را گذاشته، / میخواهد / با اتکا به ساعتِ شماطهدارِ خویش/ بیچاره خلق را متقاعد کند / که شب / از نیمه نیز برنگذشتهست. / توفانِ خندهها… / من درد در رگانم / حسرت در استخوانم / چیزی نظیرِ آتش در جانم پیچید….»
در روزها و ماههایی که همهی بدبیاریها برای کرماشان به صف شدهاند و زخم سرطانی «بیکاری» هر روز ما را در وخامتی وصف ناپذیر قرار میدهد، نیاز است مدیریت استان با عقلگرایی و توجه به نیروهای کارآمد فراجناحی، برای این استان فلاکت زده چارهای بیندیشد و کشتی طوفانزدهی مدیریتش را به سرمنزل مقصود برساند.
مدیران منتخبش در استان، اغلب از ضعیفترین نیروهای ادارات مربوطه و نامربوطه هستند. این نیز می تواند به بیماری لاعلاج این استان استمرار ببخشد. با وجود مدیران ضعیف، ما همیشه بازنده بودهایم. جوانگرایی در صورتی میتواند ارزش باشد، که فرد در دستگاه مربوطهاش تجربیات کافی را نیز کسب کرده باشد. آیا انتصابهای مدیران بر همین اساس بوده است؟ متاسفانه با صراحت باید «نه» گفت. یا اینکه فردی در اداره مربوطه اش 35 سال فعالیت سخت داشته. آیا چنین نیرویی می تواند با انگیزهی کافی و بارش افکار تازه به توسعه مدیریت و منابع استانداری کمک کند؟ تخصص این فرد چقدر مرتبط با کاری است که به او محول شده است؟ از این دست اتفاقات، هیچ گرهی از مشکلات کرماشان را باز نمیکند. کاملاً طبیعی است که در بین نیروهای جناحِ در رأس، افراد متخصص قابلی هم وجود دارد. چرا از چنان افرادی برای پستهای مهم و کلیدی استفاده نمیشود؟
برخی از اشتباهات براحتی رسانهای می شوند و تا فضاهای بین المللی هم می رسند اما عمرشان کوتاه تر از آن است که بتوان برای همیشه به آنها فکرد کرد. اما برخی اشتباهات، فرصت بین المللی شدن ندارند و بی صدا میکُشند. نگران اشتباهات پی در پی چنین مدیریتی هستیم. اشتباهاتی بزرگ که همچون خشکسالی، ریشهی امید و شوق به زندگی را در این استان فلکزده بسوزاند.
اینجا دیگر «بازوند»های غیر بومی نیستند که دغدغه مردم را نداشته باشند و «والی وار» حکومت! کنند. اینجا مدیریت بومی بر سر کار نشسته است. آن چیزی که حد اقل در اسم، تحقق یافته، مدیریت توانمند بومی است که آرزوی بسیاری از کرماشانیها بود. اینجا «صحبت از پژمردن یک برگ نیست» صحبت از یک اشتباه سطحی استاندار نیست. از آن میترسیم که با بیتدبیری مدیران امروز بیش از گذشته کرماشان تاریخی و بزرگ، به یک بیابان خالی تبدیل گردد. دوباره تکرار میکنم: برخی اشتباهات، فرصت بینالمللی شدن ندارند و بیصدا میکُشند. نگران اشتباهات پی در پی چنین مدیریتی هستیم.