مرگ من، شعر تسلیم نیست فریاد است / برای اولین سالیاد در گذشت پرتو / وحید نظری کرمانشاهی

 

 

مرگ پرتو مرگ هر کسی نیست ،داغی ست  که در سینه هر لحظه داغ تر می شود. هیچ گاه نتوانستند مرگ را زیر خاک دفن کنند آنکه در شعرش می میرد قابل دفن شدن نیست.

نوشتن در این روزها برای گه گاه نویسان سخت جانفرساست ،چرا که روی هر خطی ممکن است «مینی » به کمین نشسته باشد و باوزن واژه ایی انفجاری پدید آورد.ودر انحنای یک نون زیر سرکش کافی یا گافی برای همیشه زنده بگور و مدفون گردد.مازاد بر آن سخن گفتن از شاعریست که اندیشه و زیستش تندیس زنده ی آزادگی به معنای واقعی کلمه است ،و نوشتن بی مهابا از او و تفکراتش در این روزهای ملتهب مانند سیگار کشیدن در زاغه مهمات است.

«تلالو مانیفست یک شاعر در سپهر یک قرن »

مانیفست موجز پرتو که به عنوان اولین سخن موزون و چند وجهی او با مخاطب است با نام «خام و تمام » با روکشی ظاهرا عرفانی به مخاطب ارائه می شود.

گفتم بیار جامی ،گفتا هنوز خامی

گفتم که پخته ام کن ،گفتا به فکر نامی

گفتم گذشتم از نام ، گفتا برو تمامی.

شاعری که مسیر خامی تا پختگی و عبور از نام را زندگی می‌کند و باچشمانی بیدار آنچه می گذرد را تحلیل کرده و خواسته هایش را در قالب آرزو و افسوس و زخم بر پیکره ی کلمات نقش می زند.

نه جوش جوانی‌اش چونان بسیارانی از هم نسلانش او را سر سپرده جریانات حزبی و روشنفکر مابانه آن سالها  می‌کند  ونه ضعف و کهولت پیری او را بی تفاوت و بی انگیزه از نقش اجتماعی و تحلیل شرایط می گرداند چنانچه  کنش ادبی شان در سراسر سالیان عمر به رخدادهای اجتماعی  تا اخرین شعرشان در باب ویروس  کرونا مؤید این گفته است.

او چون ملوانان دریایی که خالکوبی شان براساس سفرها و تجربیات دریایی چون عبور از اقیانوس ها راکه بر بدن  داشتند ، مسیر پیموده ی خود را از خامی تا پختگی و گذر از نام را در ابتدای سخن با مخاطب به اشتراک میگذارد و انگاه لب به سخن می گشاید.

در کتاب کم حجم اما غلیظ پرتو از حدود سیصد قطعه در قالب غزل،قصیده،رباعی و ترانه و… جز معدودی مابقی در خدمت مفاهیمی چون آزادگی، ظلم ستیزی،عدالت خواهی و دیگر عناصر اعتراضی و مبارزه با خرافه پرستی و تحجر است.به قول خودش

درد من درد جفای عشق نیست

درد تلخ زندگی در بندگی ست

قطعاتی چون زمستان ،سپیدار،قاضی تاریخ،من و ما،قلم ،باغ،پاییز،شمشیر ،هیزم شکن ،صبح دروغین ،ای شاعر ،خواهد آمد،دفتر آلاله،خاطره پرواز ،ستاره چین ،مزار خاطره ها ،راه ابریشم ،زرین کلاه ،داغ زنجیر ،سوگمویه،مرثیه،تراب،چریک شعر و بسیارانی دیگر از این مقوله اند ،همگی دردهایی هستند که در کلمات قایم شده اند.پرتو حرکت از بودن تا شدن را در قطعات مختلف  به تصویر میکشد و در این مسیر از خامی تابه پختگی بارها با خود به جدال میپردازد ،و زبان  به شکوه و نارضایتی از خود باز می‌کند

پنداشتی آزاده ایی اما دریغا

چون بردگان چشمت به دست دیگران بود

هر خار در این دشت فریادی به لب داشت

چون سنگ از این فریادها گوشت گران بود…

این سر که کوس سرکشی می کوفت با چرخ

امروز بر دار تنت آونگ گشته

وین گردن با جور و کین پرخاش جو را

چاک گریبانت نیام ننگ گشته.

و بارها چون هیزم شکن تبر را به فرق خویش میکوبد تا خطی بکشد بر آن خامی ها

اکنون به نامرادی ها و پایان رنج ها

این کنده ی بلاکش پوسیده مانده است

فردا تبر به خلوت آن گور ناشناس

چون افسر غرور به فرقش نشسته بود…

پرتو بارها خویش را از خویش میسازد و تنها ابزار او در این راه امید است و امید که گاهی در قامت باران و گاهی اتشین اب و گاهی حتی این امید در قامت مرگ به یاریش میشتابد.

بیگانه شد زمین و زمان بامن

ای اخرین امید بمان با من…

دل تنگ شامگاهم  و ای واپسین امید

با من بمان که در تو کنم مویه سر، غروب

پرتو برای غلبه بر- نام -از سیمرغ بی نیازی ، پری وام میگیرد.

عزلت گزیده در ما سیمرغ بی نیازی

بر خویش تا نشانی پرتو زنام دیدیم

هر خاری تا در این باغ تیری به چله دارد

آسایشی اگر بود در بند و دام دیدیم.

اگر چه این روزها همه سماجت لازم را برای شاعر شدن و چاپ کتاب و عقب نماندن از قافله ی هنر را دارند اما طبق منش پرتو کسی که میرود هنرمند شود باید تیشه ایی بدست گیرد و از پیکره ی خویش یک خدا بسازد و مسیر هنر ماندگار  این است.

اعتراض یک بخش از فرهنگ شعری پرتو نیست بلکه اعتراض آن بخش عظیم از خود پرتو است که خواستگاه شعر و اندیشه را در او رقم میزند.

شکوه ی ناگفته ایی دارد نگاه بی زبانان

من اگر شاعر شدم میخواستم انرا بگویم.

از زاویه ایی دیگر اعتراض از منظر پرتو یک کنش احساسی موقت نیست بلکه یک مسیر پیوسته و مداوم برای رسیدن به همان پختگی و تکامل است که هر شخص ابتدا باید از خودش و بر علیه خودش آغاز کند .و این اعتراض و برخود دو سویه فردی و اجتماعی دارد که سویه شخصی منجر به بلوغ و پختگی و سویه ی اجتماعی به توسعه ی واقعی و همه جانبه ی اجتماع خواهد انجامید .

وان راز زخم خورده زنیرنگ قرن ها

بار امانتی شد و بر دوش ما شکست

چنانچه پرتو آنرا راز زخم خورده ی قرن ها میداند که بر دوش او قرار داده شده است .

پرتو در ادامه مسیراز بخشی از بار این مسئولیت که بر عهده ی جامعه قرار دارد گله مند است .

گذشت عمر ودریغامن و تو ما نشدیم

هزار بار شکستیم و همصدا نشدیم

بر این طلسم و فریب هزار ساله دریغ

هزار بار شکست امد و رها نشدیم

یا گشکسم دردت وه گیانم نوری دیده ی راسه گه م

من چه بویشم تا تو نادانی عزاوم هر یه سه

یا  لی دیاره تا گه پرتو هر که ساز خوی ژند

مه چه زانم مه چه بویشم مه چه بارم ای هه وار ….

و اما چنانکه ذکر شد آزادی خواهی و اعتراض  پرتو را در بیش از صد قطعه از اشعار دیوانش براحتی میتوان یافت که  در این جا به چند مصداق کوتاه اشاره خواهم کرد .

دفتر الاله.  بهار ۵۴

کور سویی از امید در همه آفاق نیست

میکشان مخمور و ساقی بر سر میثاق نیست

ظلم و ظلمت بال بگشوده از شش سوی و ماه

جز چراغ مرده ایی در زیر این نه طاق نیست …

در این ویران سرای شب زده از سوز ناکامی

پر پروانه میسوزد تو پنداری چراغان است

خوشا موجی که سر در پای هر ساحل نمی ساید

خوشا بحری که در هر قطره اش آغاز طوفان است …

بیاوان چول و ری خالی له ریوار

هوا دلگیر و شو تک داسه دیوار

تو هاید خاو و نازاران کوشریان

هلس پرتو هنا کر هاته هاوار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *