محسن اخوان گوران در گفتگو با صدای آزادی: توجه به ساختار نمی تواند به اقتدار داستان خدشه وارد کند.
فرهاد کریمی: محسن اخوان گوران در کرمانشاه، محله برزه دماغ متولد شد. تحصیلات را تا دیپلم در زادگاهش کرمانشاه و تحصیلات دانشگاهی را در رشته فیزیک اتمی در تهران ناتمام گذاشت. اساتید ایشان در داستان نویسی زنده نامان «یدالله بهزاد کرمانشاهی، علی اکبر ملکی و رضا سید حسینی» بودند. سه کتاب به نام های «عسل تلخ، خاطرات سمج و یادمانده های ملس» در قالب داستان کوتاه و خاطرات داستان واره از ایشان توسط انتشارات دیباچه و نشر آثار برتر به چاپ رسیده و دو مجموعۀ شعر آزاد و سپید و یک رمان نسبتاً بلند در دست چاپ است.
ـ آثارى كه اغلب از نویسندگان امروز شاهد هستیم متاسفانه پُر از فضاهاى نامأنوسى است كه تابع مُدهاى ادبى پشت مرزهاى جغرافیایى ما هستند و نویسندگان ما ظاهراً یادشان رفته كه «بومى» بنویسند. شما در این زمینه چه دیدگاهی دارید؟ هر شخصی که در هر نقطۀ جغرافیایی از جهان امروزی که دست به قلم برده و شروع به نوشتن می کند بدون شک باید با تمام مکاتب ادبی به قول شما آن سوی مرزها، آشنایی کامل داشته باشد. لیکن این شناخت نباید به اطاعت کورکورانه از مکتب های ادبی غرب منجر شود. مخصوصا برای نویسنده ای که دَم از فرهنگ بومی ایرانی که ریشه های باستانی سترگ و درخشانی دارد می زند.
همان گونه که بنده در مقدمۀ کتاب اولم «عسل تلخ» ذکر کرده ام، خودم در نوشتن داستان کوتاه یا خاطرات داستان واره هیچ گونه توجهی به مکاتب غربی و ایسم ها و ایست ها نداشته ام، چون روایتگر مسائلی بودم که درک آن برای یک فرنگی آسان نیست. پس علتی ندارد وارد فضاهایی نامأنوس برای مخاطبی که در حیطۀ زبانی خودش آنرا خواهد خواند و بهتر و ملموس تر درک خواهد کرد و شاید از آن لذت هم ببرد بشوم. با وجودی که فضاهای بومی و رفتارهای اجتماعی را بیان کرده ام گاهی می شود داستانها را با نوعی از مکاتب ادبی سنجید همانگونه که ناشر محترم دکتر سالار عبدی در مقدمۀ همان کتاب شیوۀ کارها را با انواع ادبی بررسی کرده است.
هر چند معتقد هستم هر نویسنده ای باید تمام مکاتب ادبی از کلاسیک، رئال، سورئال و نئورئالیست تا ادبیات جادویی آمریکای لاتین و رمان نو و پسامدرن را خوب بشناسد و اگر بتواند در زبان مادری و با تلفیق مناسب از فرهنگ بومی و منطقه ای از آن در بخش هایی از کارهایش استفاده کند. اما نه تقلید که مصیبت است و متاسفانه گریبانگیر بسیاری از نویسندگان ما شده است. ماندن در نوع خاص و کُهن و نوشتاری آن هم در داستان و رمان حتی شعر موجب توقف و درجا زدن و به نوعی پس رفت خواهد شد. از هر چیز که مخاطب را به خواندن در زمینه های بومی و محلی و جغرافیایی اقلیمی چه در خُرده فرهنگ ها و چه در سطح وسیعتر آن فرهنگ ایرانی کمک کند باید استفاده کند. این تقلیدهای کور از ترجمه های اشتباه نویسندگان فرنگی است که بسیاری از نویسندگان را به بیراهه نوشتاری رسانده و کشانده است.
ـ به بومی گرایی اشاره کردید. بومی گرایی و رویکردهای عامیانه فولکوریک چقدر می تواند جهان متنِ نویسنده را غنا ببخشد؟ بومی گرایی و توجه به فرهنگ های عامیانه فولکوریک بر غنای بینش و دانسته های نویسنده بسیار خواهد افزود. هر چند هم اکنون بسیاری از نویسندگان و شاعران جوان سعی دارند پیشینه فرهنگی و جغرافیایی خود را پنهان کنند ولی بعدها به اشتباه خود پی خواهند برد، زیرا مثال کبک و کلاغ در راه رفتن و خوانش است. هر که جا ماند از اصل خویش در این مقوله کاملاً وضوح پیدا خواهد کرد. بی شک همه یک زبان و فرهنگ معیار را پذیرا هستیم ولی تفاوت در نگاه و نظر به فرهنگ بومی و فولکوریت میتواند به توانایی نویسنده کمک شایانی کند. امیدوارم روزی و روزگاری را ببینم که هیچ نویسنده و شاعری از اعلام فرهنگ بومی و فلکور خود خجالت نکشیده و درنوشتار از آن استفاده بهینه کند.
ـ مسأله بعدى در ادبیات داستانی ما «نظریه زدگى» نویسندگان است. با اعتقاد به اینکه نظریه هاى ادبى براى تكامل ادبیات پدید مى آیند، چرا بیشتر نویسندگان امروز براى نظریه می نویسند نه براى مخاطب؟ متاسفم از اینکه با صراحت بگویم جمعی از نویسندگان ما ارزشی برای مخاطب قائل نیستند چون این منتقدین و نظریه پردازان هستند که می توانند اثری را خوب، متوسط، بد و بی ارزش به جامعه بسیار بستۀ ادبی معرفی کنند. قبول دارم و معتقد هستم نظریه های ادبی برای رشد و تکامل ادبیات مطرح شده و هر روز بسوی تکامل در حال مطرح شدن هستند، همانگونه که در پاسخ سوال قبل عرض کردم دانش و آگاهی از اصول سبک های نوشتاری و مکاتب گوناگون ادبی چه در ایران و چه در غرب ریشه های تاریخی کُهن دارند و در غرب به دوران رنسانس بر می گردد و در ایران هم ریشۀ حدوداً ده یازده قرنی دارد.
نظریه پردازان برای تعالی و پویایی سبک نوشتاری نظریه دادهاند ولی منِ ایرانی ابتدا برای مخاطب ایرانی زبان می نویسم پس باید خواست و علاقۀ مخاطب برایم در اولویت باشد نه چند نظریه باز منتقد که بنا به سلیقه یا زبانم لال برای مقاصد مالی نقدهایی می نویسند که در خود اثر هیچگونه اثری از آن نظریه را نمی توان یافت. باز هم متاسفم که عرض کنم بسیاری از نویسندگان امروزی ما سلیقه مخاطب و نظرش را فدای نظریه می کنند و شک نکنید که در نهایت آسیب کار به خود نویسنده و در سطح بالاتر هرز رفتن بعضی از استعدادها و بی علاقگی مخاطب به خواندن و در نهایت فقر فرهنگی و حاصلش همین مصیبت تیراژ شرم آور چاپ کتابهاست و فرار کتاب خوان های حرفه ای از کتاب خواهد شد.
ـ تعداد زیاد این نظریه ها و ژانرها به اختلاف سلیقه ها نیز دامن زده است. در این زمینه شما چه دیدگاهی دارید؟ اختلاف سلیقه ها در نوع پذیرش و انتخاب نوع خاص و نظریه های ادبی و کلاً هنری همیشه بوده و هم اکنون نیز وجود دارد. در قلب اروپا هنوز هستند کسانی که پایبند رئالیست هستند و عده ای از پست مدرن هم عبور کرده اند. اتفاقا این تفاوت در سلیقه را من میپذیرم و کسی را از نوع خاصی از ژانرها و ایست ها و ایسم ها نه منع و نه تشویق نخواهم کرد، تنها به جوانان همواره توصیه کرده ام به خواندن مکتب های متنوع ادبی و پس از پذیرش نوع خاصی از آنها در همان زمینه کار کنند ولی همواره به سایر نظریه ها گوشۀ چشمی داشته باشند. ما که نمی توانیم جلوی سلیقه های مختلف در انواع ادبی را بگیریم ولی می توانیم با توجه به فرهنگ و فولکور خودمان از آنها استفاده نماییم.
ـ آیا توجه صرف به عنصر ساختار، هویت و اقتدار داستان ایرانی را خدشهدار نکرده است؟ توجه به ساختار نمی تواند به اقتدار داستان خدشه وارد کند مولف یا نویسنده باید به نوعی به عنصر ساختار داستان پروری نظر داشته باشد، بدین صورت که راوی اول شخص باشد یا دوم شخص یا سوم شخص و یا دانای کامل و ببیند کدام نوع روایت به داستان ایرانی شیرینی و کشش درخوانش را در مخاطب ایجاد خواهد کرد ولی اگر توجه نویسنده تنها به عنصر ساختار باشد و به دیگر عناصر ساختار منجمله هویت ایرانی و یا سیاه نمایی که به نوعی به اقتدار فرهنگی ضربه خواهد زد بپردازد مسلماً به هویت و اقتدار داستان ایرانی خدشه وارد خواهد کرد، هر چند باید نویسنده مشکلات و معضلات جامعه را ببیند و بتواند صادقانه بیان کند.
ـ متاسفانه داستان نویسی جدید در ایران شباهت چندانی به گذشته ندارد و در کمتر داستانی رد پای ادبیات کهن به چشم می خورد. چقدر جریان ترجمه را در این امر مقصر می دانید؟ سوال جنابعالی چند وجهی است. اگر منظور شما از ادبیات کُهن داستانهای هزار و یک شب باشد یا امثالهم که پاسخ شکلی دیگر میگیرد. هر چند باستانی است لیکن کهنه شده و برای نسل امروزی دیگر جاذبه ای ندارد. اگر دید شما به مَتل ها و داستانهای بومی و محلی است که مرحوم درویشیان آنها را در متل ها و قصه های کُردی با تلاش در سفرهای بسیار جمع آوری کرده و به چاپ رسانیده.
اگر منظور شما از داستان نویسی به شکل نوین باشد که خوشبختانه جناب علی محمد افغانی در شوهر آهو خانم و در شادکامان درۀ قره سو بعنوان اولین رمان ایرانی، پنجاه، شصت سال پیش نوشته و با اقبال کم نظیری هم روبرو شده. جهان ترجمه بدون شک در کارهای تمامی نویسندگان معاصر نقش اساسی دارد. من این نقش را مقصر نمی دانم چون نمی توان مقابل علم و دانش مرز و سیم خاردار کشید. ولی تقلید کورکورانه از آنها سم است و بسیار زیان آور. همانگونه که عرض کردم نویسنده باید از ادبیات کهن آگاهی کامل داشته باشد و به شیوه های نگارش ادبیات مدرن نیز مسلط باشد نه آنچنان کهنه بنویسد که نسل جوان آن را نفهمد و نه آنچنان غربی باشد که با آن زبان و داستان ارتباط برقرار نکنند.
ـ برخی به سرعت میخواهند صاحب کتاب شوند آن هم به هر قیمتی و این عدم بلوغ، یک آسیب جدی است. آیا این رویه به تولید انبوه داستانِ نارِس در ایران منجر نشده است؟ متاسفانه پاسخ سوال شما آری است. شرط اول نویسندگی دانش نویسندگی و مسلط بودن به زبان مادری از دستور زبان اصولی گرفته تا فرهنگ گویشی کوچه و بازار بعلاوه تسلط به انواع سبک های نوشتاری که آنهم بجز با سالها کتاب خواندن اعم از نویسندگان ایرانی و یا ترجمه های خوب از بزرگان ادبیات جهان مقدور نخواهد بود. با تأسف و تعجب جوانانی را می بینم که از اصول اولیه نوشتاری و دستوری اطلاع کافی ندارند و کتاب چاپ می کنند ناشر هم پول می خواهد دیگر به موفق بودن نوشته حتی غلط های دستوری و املائی و ساختاری کاری ندارد.
نویسندگان جوانی را می شناسم که بهرام صادقی، احمد محمود، درویشیان، دولت آبادی، ساعدی، گلشیری و خیلی های دیگر را نمی شناسند و آثارشان را نخوانده اند. کلاسهای داستان نویسی هم آفتی شده تنها چند اصطلاح یادشان می دهند. شما اسم بعضی از تولیدات را داستان نارس می گذارید من آنها را هیچ و پوچ می دانم و شوربختانه چون مورد توجه قرار نمی گیرد و فروشی هم نخواهد داشت باعث سرخوردگی جوانها خواهد شد که ممکن است بعدها با مطالعه درست استعدادی درخشان از آنها پدید آید. سلبریتی ها با استفاده از معروفیت کارهایشان بفروش میرود و جوانها با مقایسه کارشان با آنها پژمرده تر و دلزده می شوند. شتاب در چاب کتاب نه تنها آسیب بلکه آفت است.
ـ شرایط موجود در جامعه ـ از جمله شرایط اقتصادی ـ تا چه اندازه در خلق شدن یا نشدن اثر ادبی خوب و شاخص تأثیرگذار است؟ خوب و بد بودن اقتصاد در همه چیز اثر می گذارد. اما در خلق اثر ادبی خوب و شاخص به هیچ وجه اثرگذار نخواهد بود. کمتر کسی را می شناسم که از طریق نوشتن و چاپ و فروش کتاب در ایران بتواند مخارج زندگی خود را تامین کند. در ایران نویسندگی شغل نیست باید در کنار کار یا حرفه دیگری به نوشتن پرداخت البته استثنا همواره بوده ولی گمان نمیکنم در ایران نویسنده برای درآمد مالی شروع به نوشتن داستان کوتاه یا رمان کند ناشران به فکر هزینههای سنگین دفتر و کاغذ گران و اجاره محل انتشارات و حقوق کارکنان و در نهایت مخارج زندگی خود و خانواده شان هستند پس بنابراین به ندرت پول حق التالیف نویسنده را از پیش یا به موقع خواهد داد. با تمام این معضلات خوب و بد اقتصادی در آفرینش اثر ادبی نمیتواند نقش زیادی ایفا کند ولی در سرکوب و ندیده شدن استعدادهای جوان و نابغه هایی که امکان ظهور شان همواره هست نقش باز دارنده ای خواهد داشت.
ـ چرا ناشران بیشتر به دنبال انتشار داستان های ترجمه شده هستند تا داستان های تالیفی ایرانی؟ نام نویسنده معروف غربی بر روی جلد کتاب و ترجمه خوب از آن فروش و چند بار تجدید چاپ آن را برای ناشر تضمین میکند این دلیل اول و اصلی داستانهای با تالیف نویسندگان ایرانی هم کم چاپ نمیشود ولی ناشران معتبر یا به چاپ آنها رغبت ندارند یا نه تنها حق التالیف پرداخت نمی کنند بلکه کتاب چاپ شده را به مولف تحویل میدهند و برای نشر و معرفی اش هم هیچ تلاشی نمی کنند چون پول خودشان را قبلا از نویسنده گرفته اند. مهمترین دلیل همان بحث اقتصادی است که ناشرین به سرمایه و درآمد خودشان نظر دارند نه نویسنده های هموطن.
انتشار در هفته نامه صدای آزادی / شماره 607