صدای ادبیات کوردی باید به گوش مردم برسد! / جلیل آهنگرنژاد
از شعر کوردی که حرف میزنم از چه حرف میزنم؟! بگذارید تقلیدی کرده باشم از نام کتاب«از دو که حرف میزنم، از چه حرف میزنم» از موراکامی بزرگ که «مجتبی ویسی» عزیز آن را ترجمه کرده و از ترجمههای «کافکا در ساحل» و «جنگل نروژی» هم شیواتر است. از ادبیات کوردی که حرف میزنیم، باید از چه چیزهایی حرف بزنیم؟ براستی که نباید تنها به کتابهای کوردی اکتفا کنیم. خیلیها میگویند: خوشحالیم که قفسههای کتابخانهی کوردی کم کم سرشار از کتاب میشوند. اما باور من این است که به کتابهای غبارگرفته کتابخانهها نمیتوان خیلی تکیه کرد. شعر باید راه بیفتد. جاری شود و به بطن جامعه بیاید و این کار تنها به چیدمان کتابخانه ها بستگی ندارد. چون عملاً خواندن، برای بسیاری قابل هضم نیست؛ آن هم به دلایل مختلف. یکی از دلایل همین است:
از سویی نظام آموزشی کشور بر خلاف قانون اساسی، دوزبانه ها را از آموزش زبان مادری محروم کرده و از سوی دیگر شور و شوق مطالعه در بین مردم، حتی به زبان فارسی بسیار اندک و در برخی موارد فاجعهآمیز است. حال تصور کنید زبانهایی که امکان آموزش عمومی ندارند، چگونه میتوانند از حیث نوشتاری با مخاطبان ارتباط بگیرند؟ دردآور است اما باید گفته شود که کم نیستند شاعرانی که شعر کوردی میگویند و توان روانخوانی متون کوردی را ندارند!. کم نیستند شاعرانی خُرده پا که اعتقادی به خواندن کتاب دیگر شاعران این سامان را هم ندارند! و دریغاهای دیگر…
اما خوشبختانه دنیای تازه دریچههای امید را گشوده است. توجه به ابزارهای دنیای مجازی و بهره گیری از آنها برای بسیاری از مخاطبان تا سالها تازگی و جذابیت دارد.
از شعر کوردی که حرف میزنم، باید اضافه کنم که جریانات نوین ادبیات کوردی در کرماشان و ایلام به درستی مسیر روشن را طی کرده است. تولید متون ادبی فاخر کم کم تکمیل میشود و چنین پروسه ای دارد به سرمنزل مقصود میرسد. به طوری که در کنار آثار متوسط و ضعیف بسیار، آثار مثبت و فاخر قابل توجهی نیز به کتابخانههای کوردی وارد شده اند. دوباره می نویسم: نکته مهمی که برای تکمیل تکههای پازل جریانات نوگرایی اهمیت خاص دارد، ورود چنین متون فاخری به بطن جامعهی فرهنگی است. حال چگونه می توان این صداهای شنیدنی را به گوش مردم رساند؟
در میان خیل شاعران این جغرافیای زبانی و گویشی چند تن پا پیش نهادند و آثارشان را فراتر از کتاب به صورت فایلهای صوتی در اختیار مخاطبان گذاشتند. چند تن آثار مقبول و چندین و چند کس نیز آثار نازلی را به فضاهای مجازی فرستادند. مردم به شدت نشان دادند که تشنهی شنیدن هستند. به طور مثال شعرهای استاد پرتو زبانزد عاشقان فرهنگ کوردی است. صدای بهروز یاسمی و شعرهای صمیمیاش در اذهان بسیاری از مردم با شور خاص میچرخد. عبادتیان و الفتی هم در انتشار صوتی آثارشان درست عمل کردند. اما بقیه نه!
راستی چرا صداهای دیگری که میتوانند فاخر و شنیدنی باشند، به شیوهای حرفهای برنمیخیزند؟ امروزه بر همه شاعران خوب دیارمان واجب است که شعرهایشان را به حرفهایترین شکل آماده انتشار کنند. شاعرانی داریم که صدایشان حتی یک روستا را هم فتح نکرده است. در حالی که آثار مقبولی دارند. اما صداهای متوسط، شهر به شهر می روند.(البته که فاتح نیستند!) امروزه کمتر کسی نامهای خوبی مثل: شیردل ایل پور و چندین شاعر خوب دیگر را شنیدهاست. چرا شعرهای فاخر بسیاری، تنها در کتابخانهها مانده و از دیگر سو باید مخاطبان به شعرهای غالباً متوسط عادت کنند؟ از شعر کوردی که حرف میزنم از چه حرف میزنم؟! باید بدانیم که صدا معجزه میکند و زمان شنیدن فرارسیده است و به قول فروغ «تنها صداست که می ماند…»