بهروز یاسمی: جریانهای نوین شعر کوردی در کرماشان و ایلام بسیار امیدوار کننده است
هفته نامه صدای آزادی: این روزها نام دکتر بهروز یاسمی بیش از همیشه در بین اهل قلم ایلام و کرماشان شنیده می شود. او اکنون(20آبان ماه 1401) بازداشت است. شاعری که در اوج اعتراضات، دستگیر شده و بسیاری از دوستدارانش نگران حال او هستند. کمتر کسی است که کورد باشد و در جغرافیای کرماشان و ایلام زندگی کند و یکی از شعرهای دلنشینش را نشنیده باشد. چه با صدای خود شاعر و چه با صدای گویندگان و خوانندگان و… مصاحبه ای از دکتر یاسمی در هفته نامه صدای آزادی منتشر در سال 1400 منتشر شد. ضمن آرزوی سلامتی برای این شاعر ارجمند، این گفتگو را با هم می خوانیم:
مردم، شما را قبلترها با کتاب «همان گناه همیشه» و مثنوی زیبای « مخمل و ابریشم» میشناختند. اما این سالها شعرهای کوردی تان دلبری می کنند. چه ضرورتهایی باعث این بازگشت آگاهانه به زبان مادری بود؟
همان زبان مادری! حجت موجه گویشگر هر زبانی زبان مادری خودش و برای ما زبان کوردی است. ما با این زبان «زبان» باز کردیم با این زبان شروع کردیم به تکلم به ارتباط؛ اولین خواستههای غریزی و طبیعی ما با کمک و به واسطه این زبان به دست آمده است. به کمک این زبان از برهوت هولناک تنهایی خلاص شده ایم. اولین پیوندهای ما با آدم ها و اشیاء پیرامونمان از راه زبان مادری بوده؛ پس طبیعی است که آدم برگردد به ریشه پیوند دهنده خودش با جهان یعنی زبان، زبان مادری.
البته این نکته تا اینجا برای همه گویشگران این زبان به صورت عام صادق است اما برای آفرینشگر ادبی، داستان کمی فرق می کند. یعنی پیچیده تر میشود. ما اول نمی دانستیم و نمی توانستیم این زبان را در حوزه ادبیات به خدمت بگیریم و از درونش متن ادبی بخصوص «شعر» بیرون بیاوریم. حق هم داشتیم! چون کیسه ما در این زمینه سخت خالی بود.
نه این که چیزی تولید نشده بود؛ بلکه به دلیل نداشتن کتابت و رسم الخط و در حاشیه قدرت های رسمی زندگی کردن این میراث به ما نرسیده بود و اگر رسیده بود شفاهی و افواهی بود. پخش و پراکنده! ولی بر اساس منطق طبیعی پدیدهها این وضعیت نمی توانست ازلی ادبی باشد یک جایی بایستی این سد میشکست و شکست. وقتی هم شکست، سیل درِ خانه ما را هم زد و خوشبختانه ما در خانه بودیم.
زبان شعری تان بیش از هر چیز، نوعی سهل و ممتنع دل پسند است و از پیچیده گویی های گاه رایج در زبان شعر به دور هستید. چرا اینگونه برخوردی را بازبان شاعرانه پذیرفتید؟
این کاملاً یک امر شخصی و فردی است و عامدانه نیست. یعنی شاعر خودش نوع زبان ادبیش را انتخاب نمیکند. هم به شخصیت ذاتی روانی و عاطفی وی و هم به سازوکار فیزیولوژیکی قسمت های مسئول زبان در مغز و رابطه این دو با هم ارتباط دارد. یعنی کارخانه ذهن و زبان در یک تعامل پنهان درونی، کیفیت محصول نهایی یا همان اثر ادبی را مشخص می کنند. ضمن این که من از اولین روزهای دلبستگی به شعر و ادبیات به سادگی و صمیمت زبان ادبی هم علاقه داشتم هم اعتقاد برای همین عاشق سعدی بودم و بابا طاهر و وحشی بافقی. نگاه کنید به ارکان طبیعی این نمونه ها در شعر این بزرگان تا ببینید چقدر به دیکلماسون زبان عادی و روزمره مردم نزدیک است:
دیدار می نمایی و پرهیز می کنی
بازار خویش و آتش ما تیز می کنی
*
دل عاشق به پیغامی بسازه
خمار آلوده با جامی بسازه
مرا کیفیت چشم تو کافی ست
ریاضت کش به بادامی بسازه
*
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید
قصه بی سرو سامانی من گوش کنید
بسیار خوب. ممنون از این پاسخ های مقبول. به عنوان چهرهای صاحبنظر و مطرح در غزل معاصر، جریان های نوین شعر کوردی در کرماشان و ایلام را چگونه ارزیابی میکنید؟
بسیار امیدوار کننده است. در جواب سوال اول شما گفته بودم که سد شکست و سیل آمد. آن تعبیر اغراق نبود ناگهان جماعت زیادی از شاعران متوجه این ضرورت تاریخی_جغرافیایی شدند و حتی کسانی مثل مرا که پایه های (اگر نه ذهنش که) زبانش بر زمینه سفت و سخت ادبیات فارسی بنا شده بود را با خود برد تا ما را با قابلیت های شیرین و شکفت زبان کوردی (کوردی کلهری) یا همان زبان مادری آشنا کند و نکته بدیع این رویکرد خجسته، توجه به قالب غزل با لحاظ همه ویژگیهای فرمی، ساختاری، بیانی و بدیعی این قالب عزیز و شریف است و همطرازیش با غزل معاصر فارسی!. این نکتهی به راستی حیرت آوری است که چگونه غزل کوردی از نظر تازگی زبان و موضوع دارد عنان به عنان غزل فارسی (که یک دوره هزارساله را طی کرده است،) پیش می رود.
آیا شاعران جوان این حوزه هم از چنین قابلیتهایی برخوردارند؟ یعنی میتوانند به چارچوبی قابل اتکا و مستقل دست یابند؟
نمی شود پیش بینی کرد. ولی می شود با توجه به شروع انفجاری و دینامیک کمی و کیفی این حرکت، افق پیش رو را روشن و امیدوار کننده دید. نکته اساسی این جریان که این امیدواری را دو چندان می کند وجد و حال و شور و شوق جوان ها یا همان جمعیت پایه به این حرکت است. تصور خود من در آغاز این بود که این بزرگ ترها هستند که به دلیل نوستالژی و خاطره از ادبیات کوردی شفاهی دوست دارند که ما شاعران، شعر کوردی هم بگوییم. حالا جوان ترها نه تنها دوست دارند که ما شعر کوردی بگوییم گله مندند که چرا جز به زبان مادری شعر می گوییم! و البته هم حق دارند یکی از منتقدان بزرگ غربی می گوید هیچ شاعری نتوانسته است شاهکاری به زبانی غیر از زبان مادری خلق کند. راست هم گفته است فقط با زبان مادری می توان صادقانه صمیمانه بی واسطه و بی حاشیه اندیشه و احساس شاعرانه را منتقل کرد. آن خاطره ناخودآگاه به قول پروست فقط به زبان گره خورده با آن خاطره قابل تعریف و قابل تصویر است نه زبان دیگر بخصوص در حوزه ترادفات که در زبان کوردی به شدت غنی و متکثر است.
از اینکه در یان روزهای سخت، وقت عزیزتان را در اختیار هفته نامه صدای آزادی گذاشتید، بسیار ممنونم.
این هم شعری زیبا از دکتر یاسمی:
ادای دینی به شاعران شهیر کورد: «شاکه و خان منصور»
سهردهواس بانکووڵ! سهردهواس بانکووڵ!
ئهێ وجاخ کوور ئهێ میلکان چووڵ
ئهێ کۊهێ بهرزیگ هه تووز و تهمی
ئهو کهڵه چهنێ وه پیدا نهمی
ئهو کهڵ هۊل ههفده ساڵانه
فرشتهێ بهخت کورده ماڵانه
ئهو بریوه پیهنه ئهو دهم چیو قهنه
دل له جێ بهر دل له جێ کهنه
ئهو گهردهن بهرزه ئهو بژانگ شووره
له ژیرو خهن له ژیرهو نووره
ئهو ئهبروو پیوهن ئهو کهمان داره
ئهو تیر وهشن کهمان ئهوشاره
ئهو دهێ م ئهل پیچه ئهو یهقه وازه
ئهو بالا بهرز کهمهن درازه
وه قول شاکه ئهو وهێ له وهره
ئهو گرهێ ئاگر له جهسه دهره*
سخمهێ سکه دووز سهوز سوورانی
کونهێ کهل پووس گهوراێ گوورانی
د ڕهدیف ڕهسن داس له ناو قهێێ
گریهێان داگه له بان بهێێ
زلفهیل لۊولێ خسگه وه شانا
«شکرانم پید بوو کهس سر نهزانا»
کهوی گردهنی کفتگه ئهو دهر
«شکرانم پید بوو بینای بان سهر»
خان مهسۊر ها کوو ئێ کهڵه بۊنێ
شاکه کل بکهێ له شوون و نۊنێ
خان مهسیور وهتم ههم کهفتهو هۊورم
بیس و چوار ساله لهێ شاره دۊورم
شار مناڵی! شار بازییم
شار سهر بهرزی و سهرفهرازییم
شار برایلم شار دووسهیلم
شار عشقهیلم شار بووسهیلم
شار شادی و شار شیوهنم
هووره چڕهیل چهمهری خوهنم
شار شیرینم شار شارانم
مڵک و ماواگهێ جار جارانم
بیس و چوار ساڵه لی شاره نییم
م دی م نیم ئهنۊ م کییم؟
نه خان مهسۊورم نه «میرنهورووزم»
پهره ی بنۊسم له حاڵ و رووزم
ویڵ وهیلانێ لهێ ناو شارهیله
گرفتار ناو گرفتارهیله
ته نیاێ بێ کهس بێ هاو نشینێ
بی دهدس بێ پاێ بێ دنیا و دینێ
دار بێ سایهێ بێ بهرگ و بارێ
له پای نه نیشتن ئیل و ته بارێ
تۊل ئهلکهنیاگ فره دریاگێ
جار وهرههلای یهێ شهو خوریاگێ
دار کولوور له ناوهو چووڵێ
بار د دنیا له بان کووڵێ
شاکه! یه حال براگهێ تنه
تهنیا م نیم گشتێ چۊ منه
زهۊمان سییه و کۊهمان کهوه
کهسێ نیهزانی رووژه یا شهوه
هام شوو نهێریم بڕی بڕانه
ساڵ تاعوونه ساڵ قرانه
لهێ مڵکه نیهخێ مینگهنوارێ
ئاسمان ئهور کهێ وهلی نیهوارێ
لافاو کهفتهو رێ وهلی له ماڵان
نهکهفتهو بان «کووره گڵاڵان»
کووره گڵاڵان کوور و لاڵ مهنن
کوورپه مناڵان هه مناڵ مهنن
مهر خوداێ رهحمان خوهێ بکهێ کارێ
تا ئهورێ باید و تیهوێ بوارێ
تیهوێ بوارێ دنیا بشورێ
ئێ تهپ و تووزه لهێره بتوورێ
ئێ شهوه زڵفێ بخهێ وه پشتا
خوهر ئڵاێ له بان سهر مانشتا
منی له شار غهریبی بامهو
گیا سهوز بکهێ وه دهم پامهو
«سووسهن بچرێ ئهو سهر نساران
وه تِ مزگانی هاتهوه یاران»