اسکندر آزادی شاعر پیشکسوت کرماشانی به دیار باقی شتافت
اسکندر آزادی متخلص به (پگاه) یکی از پیشکسوتان شعر کرماشان بود که سالها در قالبهای مختلف، آثار ماندگاری خلق کرد. وی از همان نسلی است که در دهه پنجاه خوش درخشیدند. متولد 1330شمسی بود. او سه مجموعه غزل، چهار مجموعه شعر سپيد و يك مجموعه شعر نيمايي دارد. “تو دیگر برنمی گردی” مجموعه اشعاری است که در سال 97 توسط نشر میترا روانة بازار گردیده است و رباعی ها و دوبیتی های آزادی در مجموعة “منتظرت می مانم!” (انتشارات ارمغان-1397) به چاپ رسیده است
محمد امین مروتی درباره اشعارش می نویسد: اسکندر آزادی به ندرت دنبال تم های سیاسی و اجتماعی رفته است. اما در آستانه انقلاب، گرایش های سیاسی اش را در اشعارش باز می نماید و با امیدواری و خوش بینی به این تحول انقلابی می نگرد و از آن استقبال می کند.
اسكندر آزادي درباره جشنوارهي ملي شعر می گفت: “شاعر بايد آزاد باشد و آنچه را ميخواهد، بنويسد. اما در عين حال، معتقدم كه شاعر نبايد سياسي هم باشد، بلكه مقولات زيادي در جامعه وجود دارد كه به آنها مبتلا هستيم و شاعر ميتواند به آنها بپردازد و آنها را بازگو كند. او وظيفه هنرمند را پرسشگري دانست و توضيح داد: مقوله شعر با ديگر مقولات فرق ميكند. شعر موجزترين نوع بيان انديشه است و اگر سانسور يا خودسانسوري باشد، شعر دلچسبي از آب در نخواهد آمد. آزادي همچنين گفت: در اين جشنواره، بايد از طيفهاي گوناگون دعوت شود و نبايد كاري داشت كه هر كس چه تفكري دارد؛ بلكه بايد تنها هنر فرد را ديد. ”
این خبر تلخ، دوستدارانش را اندوهبار کرد. چند تن از شاعران درباره او به اظهار نظر پرداختند و از وجوه شخصیتی و هنری او گفتند. بابک دولتی برای سایت بلوط نوشت: استاد اسکندر آزادی از شاعران نسل طلایی کرمانشاه در دههی پنجاه بود. وی طبعی روان داشت. همزمان که در حیطهی ایماژ به سبک هندی نظر داشت، با شگردها و تکنیک های شعر معاصر آشنا بود. با جوانترها مهربان بود و در همان فضای دوستانه، چه از نظر اخلاقی و چه از نظر ادبی، چراغ راهشان بود. استاد آزادی، نمایندهی نسلی بود که دوستی و حتی دشمنیشان ، بوی صداقت میداد. نسلی که روز به روز دارد از جمعیتشان کم میشود.
حسین احمدی محجوب نیز در باره این شاعر پیشکسوت نوشت: از اهالی شعر بود صمیمی تر ازغزل و مهربانتر از دوبیتی ، برای اولین بارکه به خانه اش رفتم حسین منزوی هم آنجا بود و آنقدر حریص بیشتر شنیدن بودم که ندانستم شب چه وقت طی شد؟ وقتی در کنار دو بزرگ باشی گذر زمان مفهوم خود را گم خواهد کرد و در سیلان زلال اندیشه جاری خواهی شد. اسکندر آزادی زیبا می اندیشید و زیبا شعر می گفت.
ناصر گلستانفر شاعر و روزنامه نگار به زبانی دیگر زنده یاد آزادی و کوچ آخرینش را روایت می کند: دیروز صبح ساعت هشت و اینها بود که سیامک زنگ زد و گفت: بابا دیشب تو خواب تمام کرده. در جریان کسالتش بودم. مانده بودم چه بگویم. اصافه کرد که بابا وصیت کرده که در قطعه ی هنرمندان خاک شود. موضوع را پیگیر بشوید.چند جایی زنگ زدم تا آخر به دوست گرانمایه ام اصغر بسنج رو آوردم قضیه حل شد.
با اسکندر آزادی از سی سال پیش دوست شدیم. خانه یکی شدیم سال هایی که در روزنامه بیستون مشغول بودم بیشترین کارهایش را آنجا چاپ کردم در طول این سالها فرصت های دیدار گاه دور می شد و گاه نزدیک اما این دوستی بریده نشد. عباس درویشی، جعفر درویشیان، ابراهیم پویا و اسکندر آزادی در دهه ی پنجاه، جزو جوانان نو اندیشی بودند که غزل به شیوه نو میسرودند ودر معتبر ترین نشریات آ ن سالهای پایتخت چاپ میشد و این رویه را هنوزا هنوز ادامه میدهند و باید آنان را از پیشگامان غزل نو یا نیمایی در کرمانشاه به حساب آورد.
آزادی در بین این چند تن در سروده های آزاد یا به قول معمول شده در استفاده از واژگان و موضوعات کمتر به کار برده شده ابایی نداشت. گاه تا به آ نجا که سروده هایش بیشتر به اشعار ترجمه ای شباهت داشت. با وجود این که این چند تن فرزند یکسال وپرورش یافته نگاه و ساختار شعر نیما بودند. اما در هنگام سرایش کارهایشان از هم متمایز بود. عباس بیشتر در جهان اسطوره ها و عاشقانه ها قدم میزد. جعفر با شدت بیشتری دلبسته ی اندیشه های ناز خیالی بود و اسکندر آ میزه ای از هر دوی اینان بود و اما در روابط اجتماعی اسکندر به قول معروف با خلق جهان به صلح بود وخانه اش سرای هرکه فرود آ مد بر لب اگر چه گلایه اشت اما در دلش مهر و دوستی نهفته بود و در کنار این مهر و مودت گشاده رویی خانمش ستودنی بود. امروز شنبه هیجدهم دیماه تن خسته را در قطعه ی هنر مندان به خاک سپردیم خاک بر او خوش باد.